1332-2

1332-3

1332-4

1332-5

1332-13

شهرام کاشانی خواننده جوان و محبوب، بعد از یک دوره چند ساله 1332-6سخت و تاریک، اینک سرحال و پرانرژی به صحنه زندگی و کار بازگشته است. شهرام حرفهای بسیاری از آن روزهای تکان دهنده زندگی خود دارد، چرا که تا پای رفتن، گام برداشته، ترس به دل همه عزیزان خودانداخته، دوستداران فراوانش را در سراسر جهان دلواپس و غمگین کرده است.
اینک شهرام برای اولین بار درباره این رویدادهای تلخ و این روزهای شیرین، با رادیو جوانان،مجله جوانان سخن می گوید، بدون رتوش، با جسارت فراوان و احساس مسئولیت بزرگ.
• به شهرام می گویم در طی یکسال گذشته، سیل تلفن ها، فکس، نامه ها به سوی مجله جوانان سرازیر بود، دوستداران فراوان تو، خانواده ها و حتی همکارانت درباره شرایط جسمی و روحی تو می پرسیدند براستی در این مدت به تو چه گذشت و چگونه از این مراحل تاریک گذر کردی؟
– شهرام می گوید: البته باید از همه مردم مهربانی که دراین مدت برای من دلواپس بودند و برایم دعا کردند و به شهادت سایت وفیس بوک من، بالای 50 هزارنفر با مهر فراوان نگران و سلامتی من بودند، تشکر بسیار بکنم و خود را مدیون شان بدانم، باور کنید از عوامل مهمی که نجات مرا بدنبال داشت، همین توجه و مهربانی مردم بود و در آغاز بکویم که مریم همسرم یک فرشته واقعی ، یک انسان صبور و مهربان، در تمام مراحل کنار من ماند با همه سختی ها وفراز و نشیب ها ساخت، مراکه هر روز منقلب و سرکش و عاصی و بیقرار بودم تحمل کرد، از هر سویی پل ها را بروی من گشود، با پزشکان بسیاری حرف زد، با کلینیک ها، با متخصصین مشورت کرد و هیچگاه دست نکشید و من نمی دانم چگونه از او تشکر کنم.
قصه دردسرهای من شاید از ده سال پیش شروع شد، که  به هرمجلسی میرفتم، بساط مشروب برپا بود، من بمرور به کبدم صدمه زدم، 3سال ونیم پیش که من به دبی نقل مکان کردم، افراط در مشروبخواری مرا صدمه زد، فکر نمی کردم تا آن روزهای سیاه پیش بروم، همان موقع به بیمارستان های دبی میرفتم پزشکان ایرانی خوبی آنجا بودند، خیلی محبت کردند، ولی من آمادگی گذر از آن مرحله را نداشتم من خوب می دانستم که هیچکس جز خودم، نمی توانم تصمیم نهایی را بگیرم، مریم همسرم شب و روز تلاش می کردو خانواده اش خیلی نگران حال من بودند، مادرم و مادر بزرگم، دوستان و خانواده ام، همه نگران بودند و من یک انسان گم شده دریک دنیای سیاه بودم، آن دوره کابوس هولناکی بود، که خوشبختانه پشت سر گذاشتم،  این بیماری و بستری شدن، تا پای مرگ رفتن برای من نوعی بیداری بود، نوعی شوک بود، من ابتدا باید بخشش همسر و خانواده و دوستانم را طلب می کردم، بعد خودم را به خاطر این اشتباه می بخشیدم، چون من دو سال ونیم بچه خوبی نبودم.
• تا آنجا که من تو را می شناسم همیشه نوجوان و جوان سالم و پرانرژی بودی، در یک خانواده مهربان بزرگ شدی، دور از هرگونه آلودگی بودی، حتی  می گفتی چرا خیلی ها فکر می کنند هنرمند بودن یعنی به نوعی آلوده بودن؟
– من قبلا هم مشروب می خوردم، ولی 1332-7خیلی کم و معمولی، وقتی به دبی رفتم، دوری از خانواده، دوری از فضای کاری ام، نوعی افسردگی و دلسردی 1332-8به سراغم آمد، با خودم می گفتم 20 سال دویدم، زحمت کشیدم، خودم را به مراحل خوبی رساندم، اینک در نقطه صفر ایستاده ام، خود شما شاهد بودید من از 17 سالگی شروع کردم، من خودم را بچه  مجله جوانان می دانم، دور از مواد مخدر بودم، حتی سیگار هم نمی کشیدم، ناگهان به آن مرحله گام نهادم من می دیدم که درهمین امریکا بچه ها 12 و 13 ساله معتاد هستند، در ایران بچه ها اسیر اعتیادند، ولی من که خود زیر وبم این آلودگی ها را می شناختم، چرا باید اسیر می شدم؟
همسرم، خانواده و دوستانم سعی می کردند بمن کمک کنند ولی من آمادگی نداشتم، حتی داریوش عزیز، پیش کسوتان گرامی و دکتر ایرج شمسیان به سراغم آمدند، سعی داشتند مرا از آن تاریکی بیرون بکشند، ولی من تشکر می کردم و می گفتم خودم اقدام می کنم. تا زمانی که خود تسلیم شدم، تسلیم این اندیشه و تفکر شدم، پذیرفتم که من بیمارم، من آلوده به مشروب شده ام و من 1332-12باید به فریاد خود برسم این همان نقطه ای بود که نجات من آغاز شد، در آن مرحله به اطرافم نگاه کردم، دیدم مریم همسرم همه کار برای من کرده، شب وروزهای سخت را با من سفر کرده، من طی 8 سال زندگی مشترک با مریم، همیشه برایش دردسر و مشکل درست کرده ام و او مهربانانه و صبورانه با من کنار آمده است.
وقتی پذیرفتم که من آلوده مشروب شده ام، تصمیم به رهائی گرفتم، از آغاز سال 2012 به لس آنجلس آمدم، هنوز در فکر رهایی بودم، ولی  جدی نبود، یکروز بحال غش بروی زمین افتادم، مرابه بیمارستان یو اس سی بردند، بهترین پزشکان به سراغم آمدند، آنها دیدند که کبد و کلیه من بکلی در حال نابودی است، بمن هشدار دادند، ولی من راه خطا نرفتم، یکروز شهره عزیز، سیمین هاشمی زاده عزیز به سراغم آمدند، آنها مرا با لباس خانه به یک کلینیک بردند و بستری کردند، 6 روز در آنجا بستری بودم، بدنم را پاک سازی کردم بعد رفتم برای 4 ماه در یک خانه مخصوص، بعد از ترک مشروب، یک دوره خاص بود.
یادم آمد که یک شب دیدم همسرم و خانواده ام 1332-9دور وبر من می گردند و گریه می کنند، پزشکان به آنها گفته بودند من بیش از 24 ساعت دیگر زنده نمی مانم، اگر هم بمانم، قادر به شناسایی کسی نیستم، آنها آمده بودند با من وداع کنند، همان شب پزشکان بمن هم خبر دادند که دیگر فرصتی ندارم، بیش ازده درصد از جگر من باقی مانده است.
من تکان خوردم، گذشته ام را مرور کردم، اینکه چقدر برای رسیدن به شهرت و به راه یافتن به قلب مردم دویدم وزحمت کشیدم. چه مراحلی را گذراندم. با خودم گفتم باید بایستم، باید مقاومت کنم. باید به روزهای روشن زندگیم بازگردم، در طی دو روز 20 درصد جگرم ترمیم شد، یک معجزه بود، همه حیرت کرده بودند 1332-10درواقع این شانس تازه بودکه خدا بمن بخشیده بود، من باید استفاده می کردم، من باید از این کوره راه تاریک بر می گشتم و برگشتم.
• شهرام عزیز، حرفهای تکان دهنده ات نه تنها ما را بلکه همه شنوندگان رادیو و خوانندگان مجله را تکان میدهد ، تو ثابت کردی که هنوز می توانی الگوی خوبی باشی، سمبلی ازمقاومت واستواری، واقعا  گذر از این کوره راه را به تو درود می فرستم.
– من امروز آمده ام اینجا از طریق مجله جوانان که همیشه بزرگترین پایگاه هنرمندان بوده و رادیو جوانان با نسل جوان ونوجوان و خانواده ها حرف بزنم، این اعتراف به اشتباه جسارت می خواهد و من این جسارت را از داریوش عزیز پیش کسوت گرامی ام آموختم، که امروز به نجات جوانان گرفتار آمده است من دلم می خواهد از طریق همین تریبون ها با نسل جوان حرف بزنم وبا خانواده ها که حاضر نیستند واقعیت های زندگی  داخلی خود، مشکلات 1332-11بچه های خود را بپذیرند و در حل آن اقدام کنند، حرف بزنم، خیلی ها نمی دانند که متاسفانه در این پارتی ها، جوانها و نوجوانها، مشروب را بعنوان مسکن می نوشند، برای رفع خستگی، برای  درمان سردرد، شاید نمی دانند که گام به گام به سوی چه دره هولناکی میروند.
من بخاطر همسرم، خانواده ام، دوستانم و دوستداران فراوان و مهربانم در سراسر جهان، به هر قیمتی شده، این راه سخت را طی می کنم، به سوی روشنایی ها میروم خوشحالم که بعد از 5 سال برای اولین بار حرفهای خود را میزنم.
• خوشبختانه شنیدیم فعالیت هنری خودت را جدی تر شروع کردی؟
– دراین مدت چند آهنگ و شعر زیبا آماده کردم، که یکی از آنها 1332-14تولدی دوباره است، حرف دل من است، هنرمندان داخل ایران برایم کلی شعر وآهنگ فرستاده اند، بیشترشان را برای اجراآماده کرده ام به زودی بصورت سینگل به بازار میدهم چون خودتان می دانید که امکان تهیه یک آلبوم کامل وجودندارد.

انجمن خوانندگان
در این دیدار کیان پاشا خواننده معروف که برای برپایی انجمن خوانندگان 1332-15از حدود یک سال پیش تلاش می کند در دفتر جوانان بود. با شهرام سخن گفت اورا به عضویت به انجمن دعوت کرد. گفت از شنیدن حرفهایت در رادیو جوانان تکان خوردم، چقدر پرشور و تاثیرگذار بود، به وجودت افتخار می کنم، که حرکت بزرگی  را انجام دادی، الگوی خوبی شدی، امیدوارم هرچه زودتر به جمع خوانندگان بیائی و چون همیشه فعال باشی.