1693-74

کتاب “تو هرگز در این شهر روزه نخواهی گرفت” آخرِین کار ضیاء مجابی فیلمساز و نویسنده ساکن لس آنجلس است که از طریق انتشارات آمازون به بازار آمده است. به این مناسبت این هفته “جوانان” نشست و مصاحبه ای اختصاصی با مجابی داشت که متن کامل آن در زیر از نظرتان میگذرد.
جوانان: با تبریک از انتشار کتاب اگر ممکنه توضیحاتی در مورد چگونگی پیدایش و نگارش این کتاب بفرمایین.
مجابی: ممنون. خلاصه مطلب اینکه در ایران دوستی دارم که رفاقتمون برمیگرده به سالهای نوجوانی. حدود چهار سال قبل از انقلاب که من برای ادامه تحصیل رفتم انگلیس، او ایران موند و فعالیت خودش رو در عرصه سینما و تلویزیون و بخصوص ویدیوی خانگی شروع کرد. البته پشت دوربین و به عنوان دستیار توزیع و کارهای جزیی دیگه. پس از گذشت سالیان، یک روز با من در لس آنجلس تماس گرفت که “فلانی، میخوام اولین فیلم خودم رو در ایران تهیه کنم. با چند کارگردان و نویسنده صحبت کردم، اما با هر کدام به یک علت به مشکل خوردم. حاضری بیای ایران برای من یه فیلم بسازی؟” پس از صحبت با همسرم و مقداری مذاکره با دوستم بالاخره به توافق رسیدیم و من و خانواده رفتیم ایران.
• خانم شما ایرانی الاصل نیست. مشکلی با ایران رفتن و حجاب اجباری و غیره نداشت؟
– خب به من و خانواده من اعتماد داره. میدونست که دوروبرش آدمهایی خواهند بود که از ما مراقبت خواهند کرد. در واقع کل جامعه و مردم عادی هوای ما رو داشتن. هر جا که میرفتیم، مثل بانک و رستوران و مطب دکتر و حتی ادارات، تهرانی ها به محض اینکه میفهمدین ایشون ایرانی نیست احترام میذاشتن و رعایت میکردن. مثلا همسرم که سرما خورده بود خانم دکتر محل بدون وجه اضافی می اومد خونه ما که خانم من مجبور نشه بره مطب. یا در مراکز خرید اشخاص به خصوص خانمها خیلی مایل بودند با همسر و دختر من صحبت کنند، از دنیای خارج اطلاعاتی بگیرن و در عین حال زبان انگلیسی خودشون رو تمرین کنند.
• مشکلاتی هم پیش آمد؟
– البته. مثلا رفتیم شمال و با وجود اینکه من توضیح داده بودم زنها و مردها جداگانه باید وارد ساحل بشن، زن من خیلی یکه خورد و از اینکه در ابتدای کار باید با ماموران انتظامی سروکله بزنیم ناراحت بود. بارها رفتار خشن ماموران گشت با خانمهای جوان رو در رابطه با حجاب دید و به عنوان یک زن آنها رو توهین آمیز میدید. اما به هر حال ما مراقب بودیم که ایشون وارد مسائل خیلی ناراحت کننده نشه چون گذشته از هر چیز در ایران میهمان بود.
• این مسایل در کتاب شما مطرح شده؟
– بسیار زیاد. به هر حال، فیلم رو ساختم و برگشتیم به آمریکا. در حین اقامت در ایران من یادداشتهای زیادی برای خودم مینوشتم چه در رابطه با دنیای فیلمسازی در ایران، چه در مورد اینکه چه آدمهایی مصدر چه اموری هستن و چه در مورد هنرپیشه ها و عوامل فیلم که به هر حال همه شون برای من تازگی داشتن. در فضای فیلمسازی تهران باید همه چی رو از نو یاد میگرفتم و به خاطر میسپردم و این یادداشتها وسیله خوبی بود. بعد از برگشت به آمریکا، دیدم این یادداشتها خودش یک نوع سفرنامه هستن. یک نوع شواهد که در این برهه در تاریخ کشور ما اوضاع جامعه واقعا چگونه بود. تصمیم گرفتم بفرستمشون زیر چاپ و شد این کتابی که میبینید.
• برخورد ادارات و مقامات و عوامل سینمایی با شما، یک فیلمساز ساکن لس آنجلس که سالهاست ایران نبوده، چی بود؟
– فعالیت سینمایی در تهران معنی اش اینه که شما با چند عده آدم در تماس هستین. گروه اول همون عوامل هستن که گفتین. مثل بازیگر، فیلمبردار، مسئول نور، صدابردار، راننده ها و غیره. رفتار و عملکرد این ها شبیه رفتار همتاهایشون در هالیووده. تفاوت زیادی با هم ندارن. بازیگر در مورد متن و شیوه بازی دغدغه داره. فیلمبردار میخواد پکیج فیلترهاش تکمیل باشه و بهترین وسایل نور براش تامین بشه، صدابردار مترصد اینه که مکان فیلمبرداری در مسیر پرواز هواپیما هست یا نه و غیره. رابطه شون با من مثل همون رابطه ای بود که یک گروه فیلمبرداری در لس آنجلس با من داره. مودب بودن، سعی میکردن حرفه ای عمل کنند و کار رو جلو ببرن. البته ما ایرانی ها خصوصیات فرهنگی خودمون را داریم اما رویهمرفته طرز کارشون برای من قابل پیش بینی بود. این گروه اول. گروه دوم مسئولان دولتی ان که بدون اجازه و بدون همکاری اونها فیلمسازی در ایران امروز امکان پذیر نیست. این اشخاص و شیوه کارشون برای من و البته هر کس دیگری که بخواد در ایران برای بار اول فیلم بسازه خیلی جدید و غیر متداول بود. اینها افراد و سازمانهایی هستن که فقط در ایران امروز وجود دارن و سروکله زدن باهشون شیوه ها و روش های مخصوصی داره.
• مثلا؟
– مثلا برای کارگردانی هر نوع فیلمی در ابتدا باید مجوز کارگردانی بگیری. در اروپا و یا آمریکا چیزی به نام مجوز کارگردانی وجود نداره اما در ایران خیلی مهم هست. البته هدف این مجوز این نیست که آیا شخص کارگردانی سینما و تلویزیون بلده یا نه. آیا نویسندگی سناریو بلده یا نه. هدف اصلی اینه که شخص رو شناسایی کنن که سابقه فعالیتهایی رو نداشته باشه که مورد پسند دستگاه نیست
به قول خودشون متعهد باشه و انقلابی
– نه لزوما. وزارت ارشاد و سازمانهای جنبی مربوط به آن آنقدرها هم خوشخیال نیستن. از جو فکری جامعه آگاه هستن. میدونن که فعالان در زمینه های سینما و تلویزیون و موزیک اکثرا به قول معروف “خودی” نیستن. میدونن که بسیاری از این اشخاص از روی اجبار بعضی از موازین رو رعایت میکنن. اما چون به هر حال ایران هم مانند هر جامعه دیگری سینما میخواد، موسیقی میخواد، دولت وجود قشر هنرمند و هنر ورز رو تحمل میکنه. البته شرایط بسیار زیاد میذارن.
• چه نوع شرایطی؟ چه دستورالعمل هایی برای شما صادر کردن که براتون غیر قابل انتظار بود؟
– متعدد. مثلا یک روز کسی که مسئول تهیه بود به من گفت “ببخشین، اگه امروز فردا وقت دارین من چند تا ناظر صحنه خدمتتون بفرستم که انتخاب کنین”. اولین بار بود که عنوان ناظر صحنه رو میشنیدم. به او گفتم که کادر ما تکمیله و ما مسئولین تمام قسمتها یا به قول آمریکایی ها دپارتمانها رو داریم و کس دیگری مورد نیاز نیست. مسئول تهیه که دید من ناشی هستم توضیح داد که پس از تکمیل هر فیلم سینمایی در ایران یک نسخه اش رو میبرن ارشاد که مجوز پخش بگیره. ارشاد یک لیست بلند بالا از عللی داره که به خاطر هر کدوم اونها ممکنه پروانه پخش ندن. لازم به گفتن نیست هیچ فیلمسازی نمیخواد در چنین مرحله ای، یعنی درست قبل از پخش، فیلمش توقیف بشه. نه تنها سرمایه گذار ضرر هنگفت میخوره، بلکه تمامی عوامل هر کدام به طریقی متضرر میشن. به همین خاطر اکثر فیلمها ناظر صحنه استخدام میکنن. تخصص و مسئولیت این شخص اینه که تمامی مواردی رو که ارشاد ممکنه از آنها ایراد بگیره در زمان فیلمبرداری و قبل از نهایی کردن صحنه به اطلاع کارگردان برسونه. کار با این آقا خیلی عجیب و غریب بود و من در کتاب مفصلا در موردش نوشتم.
• پس یک جور سانسور سر صحنه است، یعنی قبل از اینکه ارشاد فیلمتون رو سانسور کنه شما خودتون خودتون رو سانسور میکنین.
–دقیقا. مضافا اینکه به جای اینکه دولت حقوق مسئول سانسور رو بده، در عمل تهیه کننده فیلم این شخص رو استخدام میکنه و کارگردان مجبور هست نظراتش رو گوش کنه. ناظر صحنه اولی که من استخدام کردم اگه اجازه میدادم میخواست دیالوگ ها رو از اول بنویسه و بازیگران رو کارگردانی کنه. خیلی هم جانماز آب میکشید و با همه سر صحنه با اخم برخورد میکرد تا اینکه ناگهان خبر آمد که ایشون رو به جرم قاچاق سر مرز دستگیر کردن و دیگه نمیتونن تشریف بیارن! توصیف اش در کتاب هست. مجبور شدم یکی دیگه انتخاب کنم که خوشبختانه کم ادعاتر بود اما خب، باز هم مزاحم بود بدون اینکه قصد مزاحمت داشته باشه. طبیعت کارش این بود.
• مزاحمت اش در چه جاهایی آزار دهنده بود؟
– ببینید، مثلا داشتیم صحنه ای رو میگرفتیم و همه تمرکز داشتن و آفتاب کم کم داشت میرفت و کار باید سریع انجام میشد. مثلا ایشون یکمرتبه می اومد زیر گوش من میگفت “دگمه!”. بار اول نفهمیدم منظورش چیه. پرسیدم “دگمه؟ کدوم دگمه؟” توضیح داد که دو تا از دکمه های پیراهن یک بازیگر مرد که داره بازی میکنه بازه. میگفت ارشاد فقط اجازه میده یک بازیگر مرد یک دگمه پیراهنش باز باشه. از دو دگمه ایراد میگیره.
• پس کل ماجرا جنبه کمدی هم داشت؟
– از یک طرف کل قضیه کمدی بود، بخصوص در یک مورد که از طرف دیگه من به عنوان کارگردان یکی از وظایف ام حفاظت از سرمایه تهیه کننده اس. برای من ساده بود حرف این آقا رو به قول معروف وتو کنم اما اگه ارشاد گیر میداد این سرمایه گذار بود که میباخت. یا مثلا در یک صحنه ای من یک هنرپیشه مرد داشتم که در اون صحنه خودش رو به لباس زن درآورده بود. به عبارت دیگه داستان طلب میکرد که این بازیگر مرد در این صحنه سعی کنه خودش رو به جای زن جا بزنه. اون روز بخصوص اتفاقا یکی از روزهای بسیار گرم تهران بود که البته آلودگی هوا هم تشدیدش میکرد. پس از گرفتن اولین سکانس، بازیگر زن پوش که از گرما کلافه شده بود اجازه خواست بره در پارک مجاور مکان فیلمبرداری که در سایه درختها یک نفسی بکشه و سیگاری بکشه. طبیعتا موافقت کردم چون حدود یک ساعت با او کاری نداشتم. ناظر صحنه طبق معمول زیر گوش من گفت “مورد داره آقا”. پرسیدم چه موردی. جواب داد ایشون حجاب نداره. گفتم این آقا مرد هست. مرد که حجاب نمیخواد! گفت بله، ما میدونیم که ایشون مرد هست. اما مردم تو پارک که نمیدونن. اونا فکر میکنن یک خانمی داره قوانین جمهوری اسلامی رو زیر پا میذاره و کشف حجاب کرده. هنرپیشه ما هم عصبانی بود و میگفت داره زیر آفتاب و اینهمه آرایش و لباس و کلاه گیس خفه میشه. گفت حاضره آرایشش رو پاک کنه و لباسش رو عوض کنه. اما میسر نبود چون آرایش مجدد ایشون و لباس پوشیدنش و تنظیم موی مصنوعی و غیره دوباره خیلی طول میکشید.
• بالاخره چکار کردید؟
– نهایتا یکی از عوامل که ماشین بزرگ و مجهزی به کولر پرقدرت داشت هنرپیشه رو نشوند عقب ماشین تا کمی خنک بشه و از گرما فرار کنه.
• پس کتاب شما قبل از اینکه راجع به فیلمسازی باشه در حقیقت یک طنز نامه هست در قالب سفرنامه. یک سفرنامه ای در قالب طنز.
– نمیدونم بشه گفت طنز چون داستانها و ماجراهای سفر من به ایران ممکنه برای خواننده مضحک باشه اما در حقیقت بیانگر واقعیتهایی است که مردم ما و هموطنان ما در باید در آن زندگی کنند. پس از یکی دو هفته زندگی در ایران فهمیدم که مسخره کردن شرایط و به قول ما ایرانی ها دست انداختن و جوک کردن مشکلات و مشقات داخل ایران یه جور عادی سازی اوضاعی است که در حقیقت غیر عادیه. کاری که من با اون موافق نیستم. هدف من از نوشتن این کتاب صرفا سرگرم کردن خواننده نبود، بلکه ارائه یک تصویر کلی از اوضاعی بود که من تجربه کردم. البته در قالب داستانهایی که واقعا اتفاق افتادن.
• چرا تصمیم به نوشتن کتاب به زبان انگلیسی گرفتین؟ چرا انگلیسی و نه فارسی؟
– حس کردم کتاب هم برای غیر ایرانیها جالب هست و هم برای نسل اول و دوم و سوم ایرانی های پس از انقلاب که در کشورهای انگلیسی زبان زندگی میکنن و در حقیقت انگلیسی خوان هستن. ایرانیان بسیار برجسته و خلاقی داریم که هم در ایران و هم در خارج از ایران به فارسی متن منتشر میکنن. فکر کردم حالا که من توانایی نگارش به انگلیسی رو دارم شاید اقشاری که معمولا در مورد ایران مطلب در دسترشون نیست علاقه مند باشن.
• خوانندگان چطور میتونن کتاب شما را سفارش بدن؟
– ساده. در سایت آمازون وارد بشین و اسم من رو بزنین کتاب من نشون داده میشه. سفارش بدین در ظرف یکی دو روز تحویل میدن. مثل هر خرید دیگه از آمازون.
• از گفتگوتون با جوانان متشکرم.
– با سپاس از شما.

1693-75