دخترک ریزنقش سالهای دور که ورزش را در زورخانه پدر تجربه کرد، اینک باشگاه اش میعادگاه بزرگترین متخصصین پزشکی و سوپراستارهاست
دختر ریزنقش سه ساله وقتی برای اولین بار درخیابان پامنار تهران وارد زورخانه پدرش شد، نمی دانست سرنوشت برای او چه سرنوشتی را رقم زده است. پدرجایگاه مهمی در محله داشت. و اسم ورسمی و زورخانه او پاتوق مردانی بود که میل و کباده می زدند وعاشق مرام پوریای ولی بودند، دختربچه ریزنقش آنروزها، فلسفه این زورخانه و گود زورخانه را نمی دانست، اما انگار چشمهایش او را به آن سمت می کشاند. شروع کرد به تمرین، کشتی، ژیمناستیک و بعد ورزش باستانی و پهلوانی و کونگ فو تااینکه کم کم رشد کرد و بزرگتر شد و وقتی وارد دنیای هفت سالگی شد، دیگرپدر به او اجازه نداد وارد گود زورخانه بشود.
همزمان یکی دو سال بعد پدر درژاندارمری کلاس های ورزش باستانی برپا کرد. لادن تکواندو را با کلاس سربازها آموخت، در سیزده سالگی کمربند مشکی می گیرد و درهمین سال پدرش سکته می کند و زمین گیر می شود، لادن که عاشق پدر ومرام و روش و مسلک اوست درکنارنگهداری از پدر و تروخشک کردن او برای ادامه تمرین های ورزشی به باشگاه زنان می رود. جایی که خیلی استانداردهای ورزشی درآن وجود ندارد و به قولی پاتوق زنانی است که از سراجبارو بی حوصلگی وبرای فرار از روزمرگی خانه راهی باشگاه شده اند، بعضی هایشان بخاطر شوهر تکواندوکار یا برادر یا پدر ورزشکارشان وارد این فضا شده اند و بی آنکه توانایی داشته باشند کمربندی هم گرفته اند، لادن نوجوان در میان این طیف زنان به تمرینات خود ادامه می دهد، درکنار آن با پوشیدن کت ژاندارمری پدرش و کلاهی که به سرمی گذارد به صورت قاچاقی به ورزشگاه امجدیه (شیرودی) می رود تا تمرین های مردان را از نزدیک ببیند، دوره کردن پارک ها برای تمرین های طاقت فرسای روزانه و دزدکی هم تمامی ندارد، از پارک نیاوران تا پارک ساعی و لویزان و سرخه حصار و مزاحمت هایی که درسر راه تمرین ها دارد و جایی که با دوده سیاه روی صورتش نیمچه سبیلی می گذارد تا شناخته نشود.
مرارت های بی پایان هرروز ادامه دارد چرا که لادن درحسرت قهرمانی در رشته های ورزشی است. شرایط به گونه ای است که گویی ورزش زنان وحضورآنها درخارج از کشور یک گناه بزرگ است، اگر این امکانات در زمان نبوغ و رشد ورزشی لادن فراهم بود و او توانسته بود بدرخشد، شاید شرایط زندگی اش با اکنون متفاوت بود و شاید درایران درکنار خانواده اش زندگی می کرد. لادن از چهارده سالگی وارد کوران مسابقات می شود پول هواپیما و هتل را می دهد تا به خارج از کشور برود و در یک مسابقه جهانی زنان شرکت کند. او با تکیه بر روح ورزش و براساس باوری که به خود دارد لحظه ای توقف نمی کند و در مقابل مشکلات قد علم می کند، خیلی ها می روند و خیلی کارها را می کنند، اما دوام نمی آورند ودرجایی متوقف میشوند، لادن با تلاش و پشتکار فراوان برای حضور در مسابقه جهانی به آلمان میرود ولی بعد از بازگشت مواخذه می شود، گویی گناهی مرتکب شده باشد، چرا که ازنظر فناتیک ها زنان نباید در مسابقات برون مرزی شرکت کنند و بدن شان درمعرض دید دیگران قرار بگیرد، وقتی که لادن به ایران بر میگردد مورد آزار و اذیت قرار می گیرد و حتی تا مرحله زندانی شدن هم پیش میرود، بعد از آلمان در سال 2000درمسابقات لس آنجلس آمریکا شرکت می کند و بعد هم دراثرفشارهای زیادی که بر او و خانواده اش وارد می شود، مجبور به برگشت به آلمان و درنهایت آمریکا می شود. درحالیکه قبلا بعد از بازگشت به ایران دوره های آموزشی برای سازمان هواپیمایی می گذراند ولی در پشت پرده ظاهرا کسانی که برای آموزش می آمدند از زنانی بودند که به نوعی مشاور و نیروهای لبنانی و افغانی بوده اند، لادن متوجه این ماجرا می شود و سعی دارد از زیربار این دوره ها شانه خالی کند، بارها برای او وخانواده اش مزاحمت ایجاد می کنند و سرانجام با اصرار برادر بزرگش ایران را ترک می کند و به آلمان میرود. بعد ازمدتی زندگی درآلمان خانواده لادن از او می خواهند که برای ادامه زندگی وازدواج به آمریکا برود.
لادن تلاش زیادی برای نام ایران می کند و براین باور است که اگر فعالیتی و حرکتی کرده است، بخاطر پدر و کشور وخودش بوده است. او همچنان براین باور است که درهرشرایطی برای کشورش ایران نامی بیاورد.او درسال 2006 نیزازطرف ایران درمسابقاتی که در آلمان برگزار می شود شرکت می کند و سعی در اثبات این نکته دارد.
تلاش و سختی دو روی سکه اند و لادن در آلمان مجبور میشود برای امرار معاش کارکند و بعد از مدتی باوعده خانواده اش که درآمریکا باید ازدواج کند راهی لس آنجلس می شود. دنیای تازه ای درمقابل چشمان او شکل می گیرد که شاید تلخ ترین بخش زندگی لادن دریک برهه زمانی است. زمزمه های ازدواج درگوش او می پیچد و اینکه یک شوهرایده ال برای لادن پیدا شده است. مادرش ازایران به او زنگ می زند، برادر وخواهرش و همه سفارش می کنند که باید زودترازدواج کند و صاحب فرزند شود و زندگی تازه ای را آغاز کند، لادن درمدت زمان کوتاهی بعد از ورود به آمریکا ازدواج می کند و مهندسی که به او معرفی شده است بعد از چند ماه زندگی آرام لادن را تبدیل به جهنم می کند.
سرانجام بعد از گذرازحوادثی دردناک ازشوهرش جدا میشود. لادن می ایستد و مقاومت می کند و فرزندش را به دنیا می آورد، هم درس می خواند، هم کار می کند و هم از ارایانب کوچکش نگهداری می کند.
شروع کردن دوباره زندگی از صفرکارسختی است، لادن به روزهایی فکر می کند که بخاطر مشکلات زندگی با شوهرش مدتها درخانه زندانی شده بود، بخاطر تمام شدن مدت اعتبار ویزای آلمان، مجبور بود با ترس و دلهره زندگی کند و حالا با جدایی از شوهر، او مانده بود و دنیایی از اضطراب و ترس ازآینده ولی لادن تصمیم گرفته بود دوباره همه چیز را از نو بسازد. حالا چندین سال ازآن روزهای تلخ گذشته است و لادن با افتتاح یک باشگاه ورزشی سالم سازی روحی و جسمی دریکی ازبهترین خیابانهای لس آنجلس رابرتسون بلوارد دنیای تازه ای را تجربه می کند، او درکنار پسرش رایان به افق های بسیار روشن آینده نگاه می کند و در تصاویر روزهای گذشته اش تصویر پدر نقش می بندد و گود زورخانه ی محله پامنار تهران، سختی ها سپری شده است و تلاشهای روزانه لادن از 6 صبح تا پاسی از شب، کار و کار و نظم و نظم و تلاش نتیجه اش حالا مرکزی است که پایگاه خانواده و حتی چهره های مشهور سینما و تئاتر و تلویزیون است. شروع تلخ و ناامید کننده روزهای دور حالا جایش را به موفقیت داده است. بر در و دیوارهایش صدها تقدیرنامه و مدال افتخار باشگاهی که به همه آرامش می دهد، حتی به پزشکان و متخصصان بهترین مراکز درمانی، خانواده هایی که با اعتماد بچه هایشان را به باشگاه لادن می سپارند، درکنار ورزش دراین مجموعه به نوعی تراپی هم انجام می شود، حتی مشاوره های خانوادگی و فیزیوتراپی خاص مخصوص بیماران نخاعی و کسانی که روی ویلچر هستند، به نوعی ورزش درمانی که در باشگاه لادن انسان ها را به آرامش و سلامتی می رساند. دختربچه سه ساله محله پامنارتهران، حالا در قلب لس آنجلس نشانه هایی از گود زورخانه ی پدرش و معرفت و عشق را در دنیای مدرن به انسان های تشنه عشق ارائه می دهد.