با سعید خوزه کارگردان موفق و جوان ایرانی در هالیوود، به بهانه فیلم جدیدش «خارجی های لعنتی» DAMN FOREIGNERS گفتگو داریم، سعید خوزه کارنامه پرباری دارد، شیوه خاصی را برای خود برگزیده و شیوه ای که به درد و رنج و فریاد جامعه می پردازد، برای او انسان های روی زمین، همه انسانهای خوبی هستند، درد همه را باید لمس کرد، باید در رساندن فریادشان کنارشان بود ویاری شان داد.
• از سعید خوزه درباره یک ردکارپت بزرگ بمناسبت نمایش فیلم اش در 6مارچ درلس آنجلس می پرسیم، که اینروزها همه جا درباره اش حرف می زنند.
می گوید:
– این ردکارپت بخاطر فیلم «خارجی های لعنتی» است، که سوژه ای تکان دهنده دارد، ماجرای یک پزشک موفق ایرانی است که بدلیل موقعیت مالی و اجتماعی، شغلی ، مورد توطئه دو برادر خود قرار می گیرد کارش به پلیس و سیستم قضائی امریکا می کشد حوادث مختلفی برایش رخ می دهد، نوع نگاهی است که دنیای غرب نسبت به ما ایرانیان و اصولا مردم خاورمیانه دارند. نگاهی مغرضانه و غیر عادلانه، که در این فیلم سعی میشود جریان بروایتی پیش برود، که جنبه تروریستی پیدا کند، ولی پلیس و مقامات قضائی، با مواجه شدن با شواهد منطقی و اتهامات دروغین، تازه به چهره واقعی و انسانی جامعه ایرانی پی می برد.
من سعی می کنم در فیلم نشان بدهم که جامعه ایرانی، موفق ترین و تحصیلکرده ترین، آگاه ترین اقلیت در امریکا هستند، این جامعه در هر نقطه دنیا، سرافرازند، ضمن اینکه عاشق سرزمین خود هستند، به کشور میزبان احترام می گذارند، آنرا خانه دوم خود می دانند ، به خدمت آن در می آیند همه این تلاش ها را برای تغییر نگاه مردم این سرزمین به خارجی است، اینکه رسانه ها چهره روشن تر و مهربان تر، انسانی تری از جامعه مهاجر بویژه آنها که از ایران و خاورمیانه آمده اند، ارائه بدهند.
• در آن شب پرشور و آن درکارپت چه خبرهایی است؟
– می کوشیم به همین بهانه، یک گردهمایی از هنرمندان ایرانی و دست اندرکاران سینما برپا شود. جامعه ایرانی و امریکایی در آن شرکت کنند، معروف ترین منتقدین دعوت میشوند، خوانندگان نامدار که همیشه در کنسرت های باشکوه شرکت می کنند را به این شب می خوانیم تا در کنار هنرمندان امریکایی، به تماشای فیلمی بنشینند که در نشان دادن چهره واقعی ایرانیان نقش مهمی ایفا می کند، اگر خوب توجه کنید خوانندگان ما بهرحال در این سالها در بزرگترین سالن ها روی صحنه رفته اند و کم وکسری نشان نداده اند ولی دست اندرکاران سینما بدنبال کوچ اجباری، در خارج هیچگاه جدی بکار گرفته نشدند، بجزمعدودی، بقیه در نقش های کوچک تروریستی دعوت شدند و در نقش عرب ها ظاهر گشتند. این حق قشر زحمتکش سینمای ما نبود، آنهم سینمایی که جزو ده سینمای برتر جهان است.
سعی کردیم در آن شب همه امکانات پذیرایی را داشته باشیم. با شکوه ترین ردکارپت را برپا داریم، درحد گسترده ای پوشش خبری داشته باشیم تا فیلمسازان دیگر نیز امید تازه ای بدل بگیرند.
• می دانیم که فیلمسازی را از ایران شروع کردی، فیم های خوبی هم درکارنامه ات داری؟
– من اولین فیلم حرفه ای را با حمایت مالی و امکانات انجمن سینمای جوان و سازمان گسترش سینمای مستند در سال 1998 بنام «تندباد فراموشی» ساختم که قصه گروهی هنرمند افغانی، موزیسین های ملی افغانستان بودکه به ایران پناهنده شده و روزها تن به سخت ترین کارها میدهند و شب ها با هم می نوازند، همان روزها در مجله سروش صدا و سیمای ایران بکار خبری پرداختم سپس در انجمن نویسندگان و انجمن قلم بعنوان مشاور مالی بکار مشغول شدم و آنگاه برای ادامه تحصیل به خارج آمدم بعد از پایان تحصیلاتم، اولین فیلم را با نام «پرواز را به خاطر بسپار» را که یک مستند و با حضور چهره ی برجسته سینمای ایران بهروز وثوقی و خاطرات او از سینما بود با بهره از آرشیو شخصی اش ساختم که هنوز امکان نمایش نیافته بعد فیلم «بکارت» را کارگردانی کردم، که در 28 فستیوان جایزه برد و اینروزها از سوی یک کمپانی بزرگ امریکایی، در سراسر جهان درحال پخش است و چهارمین فیلم بلند من «زویا» است که 4ماه دیگر جلوی دوربین میرود.
بیشتر هدف من این است که جمعی را بوجود آورم، که چون دیگر رشته های فرهنگ وهنرمان در جهان بدرخشد، چون پرفروش ترین کتاب سالها، یعنی «رومی» یا آثار نقاشان، عکاسان، نویسندگان، گزارشگران، دانشمندان ایرانی که در بزرگترین مراکز علمی و پزشکی و بیزینسی دنیا، سرآمد هستند متاسفانه سینمای ما در خارج، بی پناه مانده است. این سینماست که می تواند به جهان بگوید سرزمین ما مهد تمدن بوده و هنوز هم مهد تمدن است. مردم ما هشیارترین، مستعدترین و نابغه ترین مردمان دنیا هستند.
یاری از انسانهای خوب
من اگر کمک و یاری بیدریغ چندین انسان خوب نبود، کارم پیش نمی رفت، معمولا مهم ترین مشکل فیلمسازان، مشکل مالی است اینکه چگونه می توان به همه منابع، لوکیشن ها، مراکز و امکانات دست یافت، ما فیلم را در قدیمی ترین دادگاه کالیفرنیا یعنی دادگاه شهر ریورساید که سکانس همشهری کین ساخته شده بود فیلمبرداری کردیم ما براحتی به مرکز پلیس و شریف ، زندان ایالتی رفتیم، انسان خوبی چون دکتر ابراهیم قربانیان فریادرس ما بود. از همان آغاز تا پایان، بیریا با ما آمد. خانواده محل و یا خانه خود، سوپرمارکت خود را دربست در اختیار ما گذاشتند. مهران عبدشاه، رستوران خود را بما سپرد. همه بدون توقع ما را یاری دادند، شاید بسیاری هستند که من باید نام شان ببرم، ولی باید از آنها بپرسم.
ما هنرپیشگان توانایی در فیلم داریم، علی دلشاد نقش اصلی فیلم را بازی می کند، او پسر زنده یاد هدیه شاعر و ترانه سرای نامی است، علی 8 سال قهرمان اتومبیلرانی با کمپانی سوبارو بوده و امضای او را بروی ورقه فروش اتومبیل آستین مارتین باید نقش ببندد.
در فیلم هنرپیشه خوب استرلا نوری و دیوید گلشنی استندآپ کمدی معروف را داریم، بیژن نور که متولد استرالیاست و بازیگر مستعدی است و عاشق ایران است داریم، بقیه تیم ما امریکایی هستند، ولی فیلم ایرانی است.