1374-56

1374-55

چاپلوسی یعنی به ستایش نشستن و بکار بردن واژگانی که سزاوار ستایش شونده نیست. درواقع دروغگویی برای شاد کردن دیگری است ولی بیان واقعیت چاپلوسی نیست. گاه از کاه کوه ساخته میشود و مبالغه ای بدلایل احساسی پیش می آید که با چاپلوسی تفاوت دارد. گاه افراد بدلیل عدم اطمینان بخود به ستودن فردی می پردازند که بتوانند از پشتیبانی او بهره مند شوند درواقع بدنبال معامله ای هستند که اگر چیزی میدهند چیزی بدست بیاورند. در تعارفات معمولی اینگونه رفتار را زیاد می بینید و می شنوید، حتی در جلسه رسمی یا گفت و گوی جدی آغاز سخن با بکار بردن کلمات: بی نظیرترین و یا «بهترین» فرد را به جایگاه خدایان می رسانند. کسی در اینجا مورد ستایش است همین ستایش را درباره فردی میکند که او را تافته جدا بافته دانسته است. بنابراین در شرایط مساوی چاپلوسی دو سویه است.
کسی که در برابر چاپلوس خاموش است و اطرافیان را به تکرار و ادامه ی رفتار انگیزه می دهد، خودکم انگار است. فضای تهی در روان تکامل نیافته سبب میشود که او بخواهد آنچه راکه می شنود به باور خود در آورد و آن فضای تهی را پر کند. متاسفانه چنین نمی شود.
چاپلوسی گونه های متفاوت دارد. اگر چنین رفتاری بدلیل خودکم انگاری باشد چاپلوسی همه را برتر و مهمتر و خود را کمتر می یابد و بهمین دلیل بقول معروف سبزی همه را پاک می کند! او می خواهد با این عمل بدیگران بفهماند که من چاکر شما هستم دوستم داشته باشید.
آموزش چاپلوسی از خانواده آغاز میشود:«… بیا بابا را ببوس تا برایت یک «آی پد» که دوست داری بخرم.» اگر پرسش این باشد که مگر فرزند پدرش را دوست ندارد؟ میگویم دوست دارد ولی وقتی ما برای یک غریزه و یا انگیزه طبیعی پاداش تعیین می کنیم درواقع به زیربنای آن انگیزه آسیب می رسانیم. در این مورد هم بفرزند خود می آموزیم که تظاهر می تواند سبب موفقیت شود. یا زمانی که در گردهمائی برای آنکه به هدف برسیم درباره اشخاصی که مورد نظر ما هستند مبالغه می کنیم اطرافیان ما می فهمند که برای رسیدن به هدف باید به گونه دیگری رفتار کرد. هنگامی که پدر ومادرچاپلوسی کنند فرزندان راه حل را در ادامه ی رفتار پدر و مادر می بینند.
در اغلب موارد چاپلوسی در فرودستی نسبت به فرادستان است. ستایش کننده می خواهد خود را به فرادست نزدیک کند. اگر به اندیشه بزرگ شعرای ایرانی توجه کنیم می بینیم و می خوانیم که بزرگترین ها فقط به ثناگویی از پادشاهان وقت نپرداخته اند وازآنان که مدیحه سرا بوده اند بزحمت نامی باقی است. این تفاوت را بخوبی میتوان دریافت زمانیکه شاعری میگوید. باید به هفت گنبد آسمان پای بگذاری تا بر رکاب (امیرارسلان) بوسه زنی! در برابر حافظ که می فرماید:

 برلب بحرف نا منتظریم ای ساقی
 فرصتی دان که ز لب تا بدهان این همه نیست

مدیحه سرایی یک چاپلوسی تاریخی است. کسی که ستایش بی دلیل را می پذیرد یا از درک واقعیت عاجز است و تخّیل بیمارگونه را در خود می پرورد و یا می فهمد ولی دوست دارد که او را بهتر و برتر بشناسند. در مورد یکم خود بزرگ بینی یک بیماری واقعی است!… اغلب سیاستمدارانی که جهان را به آتش کشیده اند در این تخّیل بوده اند که میتوانند نه تنها چاپلوسان دستگاه اداری خود را که جهان را به ستایش از خود وادارند. آنها برای خود قدرتی فراسوی توانایی بشر قائل بوده اند. می اندیشیده اند که نیرویی در آنان وجود دارد که سایرین از درک آن عاجزند. همه ی شکنجه ای که مردم جهان امروز می برند بدلیل قدرت نمائی روانپریشان است.
اما گروهی دیگر ممکن است که بدانند سزاوار چنان ستایشی نیستند ولی ازینکه از آنان به بزرگی یاد شود لذت می برند. این خلاء روانی یک دشواری اجتماعی است. هستند آنها که ممکن است افراد متعادلی باشند ولی در چنبر چاپلوسان گرفتار شوند، آنقدر کلام تشویق آمیز بشنوند که آنرا باورکنند. دشواری در این است که باور کردن خلق و خوئی که به درستی معرفی نمی شود اغلب اندوه آفرین است. در محیط کار دیده شده است زمانی که یک رئیس تازه از راه می رسد گروهی بدلیل عدم امنیت شغلی خود را به او نزدیک می کنند. به او پند واندرزهای دوستانه میدهند. استعداد وتوانایی بی اندازه او را می ستایند. به او می فهمانند که توانایی او سبب پیشرفت کارهای آن سازمان می شود. آنچه این رئیس یا فرد مسئول را می فریبد این است که او ویژگی هایی را که بنادرست به او داده شده است باور می کند و ممکن است به چاپلوسان اعتماد کند درحالیکه همین افراد هستند که برای حفظ موقعیت خود می توانند به آسانی اورا از گردونه خارج کنند.

1374-54

چاپلوسی در ایجاد شرکت و تجارت های برنامه ریزی شده نقش مهمی دارد. در اینجا چاپلوس با زبان چرب و نرم ایجاد انگیزه می کند. خود را دوست وصمیمی نشان می دهد. هدفهای تجارتی را بگونه ای ارائه میدهد که در آن جای شکی باقی نماند. قرارداد بسته میشود و روند معمول کارآغاز میگردد. دشواری از آنجا آغاز میشود که زیربنای تهی از تفاهم آنچه را که ساخته میشود زمینه سست خیانت فرو می ریزد. داستان های چنین دوستی ها و سپس دشمنی هائی را شنیده اید و بخوبی میدانید که آدمی از ناشناس آسیب نمی بیند واگر به بیند توانایی بازتاب قانونی دارد ولی دربرابر زبان گرم «آشنا» و اطلاعات رد وبدل شده احساس آدمی بگونه ایست که راه نجات را دشوارتر می سازد.
چاپلوسی را در رابطه های زن ومرد هم می بینید. اگر هدف ثروت یا شهرت و جایگاه اجتماعی فرد باشد دیده شده است که برای نزدیک شدن به این اشخاص راه های گوناگون در پیش گرفته میشود. مثلا آقایی که با درجه تحصیلات عالی با دختر جوانی سالها رابطه نزدیک داشته است فقط با امید فروشی به او توانسته بود این دختر را سالها در انتظار نگاه دارد. با او به سفر برود وهر وقت از کار فراغت حاصل کند بیاد او بیافتد و او را در کنار خود بخواهد. او آنچه به این دختر میداد این بود که عاشق توام. بدون توزندگی کردن برایم دشوار است. هر وقت صحبت از پیشرفت رابطه بسوی نامزدی وازدواج پیش می آمد مرد دانش آموخته می گفت از ازدواج  می ترسم. بمن وقت بده. دوستت دارم. با من باش و بهانه جویی نکن. تا یکروز دختر جوان که بیش از سه سال اززندگیش را با وعده ووعید سپری کرده بود به مرد مورد علاقه اش میگوید تصمیم نهایی ات را بهتر است که تا آخر این ماه بگیری والا بهتر است که هردو بسوی زندگی خود برویم.
شگفتی در این است که این آقا پس از پایان زمان تعیین شده بدختری که سالها فریفته بوده می گوید قصد ازدواج ندارد طبیعی است که این خبر برای دختر جوان باورکردنی نبود و اورا بیش ازاندازه آزرده بوده و اجبارا به روانشناس مراجعه کرده بود. آقای چاپلوس و زبان باز پس از مدتی کوتاه با دیگری ازدواج می کند و این موضوع را به اثبات می رساند که همه افراد چه پسر وچه دختر بهتر است به «رفتار» یکدیگر توجه کنند و خود را در رابطه نفریبند.
بنظر من در اینجا مردم ستیزی ایجادکننده ی چاپلوسی است. هستند افرادی که آموخته اند تملق بگویند ولی به کسی آسیب نمی رسانند تنها هدف آنها این است که خود را به فرد مورد نظر نزدیک کنند و یا از او عشق بخرند! در رابطه دختر و پسری که شرحش را خوانده اید مرد «مردم ستیز»زبان خوش را برای رسیدن به هدف خود بکار می برد. می پرسید اگر او شغل مهم و تحصیلات عالی داشت مگر نمی توانست با دیگران رابطه های کوتاه مدت داشته باشد؟ پاسخ این است که بله می توانست ولی اغلب این افراد اگر مردم ستیز باشند بدلیل کار زیاد وقت گشت و گذار ندارند. میخواهند در جامعه پاک و منزه جلوه کنند. کجا بروند؟ چقدر وقت صرف کنند که دختری زیبا، جوان وتحصیل کرده پیدا کنند که هر وقت خواستند او را با خود به رستوران ببرند؟ به سفر بروند؟… اینکارها برای مردی که می خواهد «شغل انسانی» داشته باشد و همه او را خدمتگذار جامعه بشناسند آسان نیست.
آنها که از اعتماد کردن بدیگری شکسته میشوند از نظر روانی دوران بسیار سختی را می گذرانند. ویژه اگر در رابطه عواطف آدمی انگیزه پذیرش باشد. به همین دلیل نیاز بروان درمانی طولانی مدت دارند تا خود را درجایگاه واقعی که سزاوار آنهاست به بینند. احساس فریب خوردگی وسر درگمی وعدم اعتماد به هوشمندی یا ظرفیت های جسمانی و روانی همه پیامد فریب خوردگی از چاپلوسان است. فریب خوردگان به زمان ودرمان هر دو نیازمندند تا بتوانند بخود اجازه ی حرکت دیگر بدهند وبا چشمهای گشوده تر راه درست را پیدا کنند.