مريم از نيويورك چند صد هزاردلاري كه از غيب آمد از اولين روز آشنايي با فرهاد، فهميدم كه او بدنبال يك پول بادآورده است! پول و ثروتي كه يكباره زندگي او را دچار تحول و دگرگوني كند و سرانجام او به آرزوي … Read more about 053 -چند صد هزاردلاري كه از غيب آمد
1052 -دلواپسي و درد و رنج
3 سال ونيم دلواپسي و درد و رنج الهام از نيويورك بعد از 3 سال ونيم درد و رنج و دلهره و دلواپسي، سرانجام به واقعيت بزرگي پي بردم، و خود را از اين زندان رها ديدم! 5 سال پيش بود كه هوشنگ به … Read more about 1052 -دلواپسي و درد و رنج
1051 -شوهرم مرا در ايران ممنوعالخروج كرد
شوهرم مرا در ايران ممنوعالخروج كرد آن لحظه كه در فرودگاه مهرآباد فهميدم اجازه خروج ندارم و بايد چون زنداني در ايران بمانم و حسرت زندگي قشنگي را كه سالها در خارج ساختهام از دور بكشم، همه وجودم … Read more about 1051 -شوهرم مرا در ايران ممنوعالخروج كرد
وصيت نامه تكان دهنده پدر
دكتر ميترا از لندن: وصيت نامه تكان دهنده پدر از اولين روزي كه خود را شناختم، پدرم را بسيار جدي و سختگير، درعين حال خوش قلب و انساندوست ديدم، ما با 5 برادر و 4 خواهر، درحقيقت يك خانواده … Read more about وصيت نامه تكان دهنده پدر
جنگ 5 ساله طلاق
سابرينا از كاليفرنيا جنگ 5 ساله طلاق وقتي من و پژمان با هم آشنا شديم، هر دو بدنبال يك زندگي آرام و پر از تفاهم بوديم، هر دو بعد از حدود 15 سال تحصيل و كار مداوم، خسته از زندگي بقولي مجردي … Read more about جنگ 5 ساله طلاق
قصه 5 خواهرشوهر من
قصه 5 خواهرشوهر من ژاله از شمال كاليفرنيا اولين روزهايي كه با منصور آشنا شدم، باديدن تصويري كوچك از 5 خواهر جوان ودر عين حال زيبايش بروي آينه اتومبيل، با كنجكاوي پرسيدم چه صورت مهرباني … Read more about قصه 5 خواهرشوهر من
قصه 5 خواهرشوهر من
قصه 5 خواهرشوهر من ژاله از شمال كاليفرنيا اولين روزهايي كه با منصور آشنا شدم، باديدن تصويري كوچك از 5 خواهر جوان ودر عين حال زيبايش بروي آينه اتومبيل، با كنجكاوي پرسيدم چه صورت مهرباني … Read more about قصه 5 خواهرشوهر من
هرسه از خانه برگشتيم
شهلا از لوس آنجلس هرسه از خانه برگشتيم درست 27 سال پيش بود كه به اتفاق پدر ومادر و خواهرانم و يك برادرم راهي شمال شديم، عموي بزرگم ما را به ويلاي خود دعوت كرده بود، من و خواهرانم از شوق … Read more about هرسه از خانه برگشتيم
عشق گمشده مادرم
فرحناز از نيويورك: عشق گمشده مادرم از آن زمان كه خود را شناختم ، چشمان زيباي مادرم را پر از غم ديدم، چشماني كه با خود دنيايي از راز داشت. هميشه دلم ميخواست بدانم بر مادرم چه گذشته؟ چرا … Read more about عشق گمشده مادرم
1247مادرم يك شكارچي است
ژينوس از نيويورك: مادرم يك شكارچي است پدرم ميگفت وقتي تو 3 ساله بودي، من از مادرت جدا شدم،چون ازدواج ما منطقي نبود. من عليرغم ميل خودم در 40 سالگي بامادرت كه 17 ساله بود ازدواج كردم، … Read more about 1247مادرم يك شكارچي است
1247مادرم يك شكارچي است
ژينوس از نيويورك: مادرم يك شكارچي است پدرم ميگفت وقتي تو 3 ساله بودي، من از مادرت جدا شدم،چون ازدواج ما منطقي نبود. من عليرغم ميل خودم در 40 سالگي بامادرت كه 17 ساله بود ازدواج كردم، … Read more about 1247مادرم يك شكارچي است
یادداشت سردبیر1246
رويا ازكانادا: آمده ام تا مقام مادري ام را پس بگيرم بيش از 10 سال است بدنبال بچه هايم ميگردم، از همه كس واز همه جا سراغ شان را ميگيرم و اگر اخيرا با آن حادثه روبرو نميشدم، ديگردست از زندگي … Read more about یادداشت سردبیر1246
یادداشت سردبیر-1243
انتقام بروي فيس بوك شيده دختر عمه مادرم، قرار بود مراقب و راهنماي من در امريكا باشد، چون من نه كسي را جز او ميشناختم و نه با محيط و فضاي اين سرزمين آشنا بودم، توي هواپيما براي خودم قصه ها ساخته … Read more about یادداشت سردبیر-1243
یادداشت سردبیر-1242
با تكيه به عشق ايستاديم من در يك خانواده ثروتمند بدنيا آمدم، پدرم بدلايلي كه هيچگاه بر من روشن نشد،درست 5 سال بعد از انقلاب ثروتمند شد. البته من وقتي بدنيا آمدم، همه خانواده درناز و نعمت بودند … Read more about یادداشت سردبیر-1242
یادداشت سردبیر-1241
سامان از نيويورك: دروازه اي از بهشت در خانه كوچك ما ديشب من و همسرم از لاي در پدرومادرم را در اتاقشان تما شا ميكرديم، دو موجود نازنيني كه پر از عشق و صفاو مهر بوده و هستند، دو موجودي كه بمن ياد … Read more about یادداشت سردبیر-1241
یادداشت سردبیر-1240
شاهين از نيويورك: بچه ها ما را بخشيده بودند! روزي كه من و همسر و 4 پسر ودخترمان به امريكا آمديم، بچه ها در سنين 2 تا 9 ساله بودند، قرار گذاشتيم آنقدر به پايشان عشق بريزيم وآنقدر مراقب شان … Read more about یادداشت سردبیر-1240
یادداشت سردبیر-1239
نيما از كانادا: سوختم وخاكستر شدم همسرم فهيمه 3ماهه حامله بود، وقتي جنگ ايران و عراق آغاز شد، من چون هزاران جوان ديگر در جنوب راهي جبهه شدم، به فهيمه گفتم خيلي زود بر ميگردم و با هم راهي تهران … Read more about یادداشت سردبیر-1239
دخترها وزنهاي آرزومندي بودند-1238
تورج از لوس آنجلس قربانيان من، دخترها وزنهاي آرزومندي بودند هر شب با كابوس هاي هولناكي از خواب ميپريدم،درون خانه ام ساعتها راه ميرفتم، يك ليوان ودكا مينوشيدم، تا دوباره به خواب بروم، ولي … Read more about دخترها وزنهاي آرزومندي بودند-1238