فهیمه از شمال کالیفرنیا از اولین روزهایی که با حمید ازدواج کردم، متوجه زودرنجی و بعضی یکدندگی هایش شدم، ولی با خود گفتم بمرور با اخلاق هم آشنا می شویم و من او را متوجه عیب و ایرادش می کنم، ولی … Read more about Issue# -۱۹۱۰ شوهرم بچه هایم را با خود به خارج برد
Issue# -۱۹۰۹ تا به اینجا برسم، بارها مردم و زنده شدم
محبوبه از تورنتو، کانادا بیست و هشت سال پیش بود در یک شب سرد زمستانی، من فهمیده بودم شوهرم مهرداد، با یک صیغه جوان، اغلب شبها در یک آپارتمان بسر می برد و درضمن شنیده بودم ، دو دختر و پسرم را … Read more about Issue# -۱۹۰۹ تا به اینجا برسم، بارها مردم و زنده شدم
Issue# -۱۹۰۷ من مادری خودخواه و دیکتاتور بودم
. این یاد داشت سر دبیراز شماره ۱۸۶۳ مجله بازسازی شده است … Read more about Issue# -۱۹۰۷ من مادری خودخواه و دیکتاتور بودم
Issue# -۱۹۰۶ پردیس مرا به خود آورد
صفا از کالیفرنیا من که ایران را ترک کردم، پدر و مادرم سرحال و سالم و دو برادر و یک خواهرم نیز سرخوش جوانی خود بودند و من برای ادامه تحصیل آمدم. به کالج هم رفتم ولی آشنایی با ملیکا زن جوانی اهل پرو، … Read more about Issue# -۱۹۰۶ پردیس مرا به خود آورد
Issue# -۱۹۰۵ از تهران تا نیکاراگوئه
پریوش از: لس آنجلس من بعد از تصادف هولناک و از دست دادن شوهرم، دیگر حاضر به ازدواج نشدم، چون دو دختر زیبای نوجوان داشتم. از درودیوار برایشان خواستگار و مزاحم سرازیر بود، تا اینکه دختر بزرگم را سه … Read more about Issue# -۱۹۰۵ از تهران تا نیکاراگوئه
Issue# -۱۹۰۴ بدنبال گمشده ام، سرزمین ها را پشت سر گذاشتم
بهار از نیویورک من و شادمهر عاشق هم بودیم، ما از بچگی بهم علاقه داشتیم، شادمهر حامی همیشگی من بود. بمرور که بزرگ شدیم، پی بردیم که این علاقه درواقع عشق است. در 16 سالگی به یکدیگر اعتراف کردیم و … Read more about Issue# -۱۹۰۴ بدنبال گمشده ام، سرزمین ها را پشت سر گذاشتم
Issue# -۱۹۰۳ من چه سالها بی رحم، بی انصاف و بی تفاوت بودم
شاهرخ از جنوب کالیفرنیا 32 پوری خوشگل ترین دختر محله ما در چهارصد دستگاه نیروی هوایی بود، خیلی از فوتباليست های محله، خیلی از بچه های پولدارهای محله، چشم بدنبال او داشتند. ولی من می دیدم که پوری بی … Read more about Issue# -۱۹۰۳ من چه سالها بی رحم، بی انصاف و بی تفاوت بودم
Issue# -۱۹۰۲ آنروز که مجید گفت عاشق پریسا شده
حمید از لس آنجلس 32 من و مجید دو برادر دوقلو بودیم، که متاسفانه مجید دچار نوعی نقص عضو بود و این مرا از همان کودکی رنج می داد، همه کار می کردم، تا مجید را خوشحال کنم، او خوب می فهمید که من چقدر … Read more about Issue# -۱۹۰۲ آنروز که مجید گفت عاشق پریسا شده
Issue# -۱۹۰۱ من عاشق یک زن زیبای صد چهره شدم
پرویز از: لس آنجلس 32 در فرودگاه لس آنجلس، به استقبال رویا خواهر و شوهرخواهرم رفته بودم، که دیدارشان بعد از 25 سال هیجان انگیز بود. در حالیکه یکی از چمدان های سنگین شان را حمل می کردم، متوجه خانمی … Read more about Issue# -۱۹۰۱ من عاشق یک زن زیبای صد چهره شدم
Issue# -۱۹۰۰ آنروز که ستاره زندگی من غروب کرد
مازیار: لس آنجلس 32 سال پیش من در اوج عاشقی بودم، ستاره را که همسایه خواهرم بود، از دو سال قبل دیده و عاشق اش شده بودم. ستاره هم عاشق من بود، حتی اگر یکروز او را نمی دیدم، اشکهایش سرازیر می شد. هر … Read more about Issue# -۱۹۰۰ آنروز که ستاره زندگی من غروب کرد
Issue# -۱۸۹۹ در یک لحظه بروی خوشبختی 5 ساله ام خط کشیدم
پریسا از: اورنج کانتی- جنوب کالیفرنیا در یک عروسی با افشین آشنا شدم، خواهرزاده ام ما را به هم معرفی کرد و گفت افشین خان به آمریکا آمده، تا به نوعی سرمایه گذاری کند، هم گرین کارت بگیرد و هم آینده اش … Read more about Issue# -۱۸۹۹ در یک لحظه بروی خوشبختی 5 ساله ام خط کشیدم
Issue# -۱۸۹۸ بعنوان یک مادر، هیچگاه از یافتن پسرم نا امید نشدم
سهیلا از تهران زنگ زده بود حدود ۲۰ سال پیش پسر ۱۶ ساله ام سعید را از ترس سربازی، اعتیاد، حضور در درگیری های خیابانی، با پرداخت پول کلانی، به یک قاچاقچی سپردم، تا در پاکستان به عمویش تحویل بدهد … Read more about Issue# -۱۸۹۸ بعنوان یک مادر، هیچگاه از یافتن پسرم نا امید نشدم
Issue# -۱۸۹۷ مادرم گفت اگر به من نگفته بودی، فاجعه ای اتفاق می افتاد
ایرج از: واشنگتن نمی خواهم خودم را مردی کامل و عاقل و دنیا دیده معرفی کنم، ولی بدلیل اینکه در 7 سالگی ایران را با مادرم ترک کردم، و 5 سال زندگی و تحصیل در ترکیه، 14 سال تحصیل و کار در آلمان و سپس … Read more about Issue# -۱۸۹۷ مادرم گفت اگر به من نگفته بودی، فاجعه ای اتفاق می افتاد
Issue# -۱۸۹۶ نسلی که به دنبال شو گر مامی است
شایان از: نوادا تا به یاد داشتم، زیر سقف خانه ما، همیشه پر از هوای عشق بود، پدرم مرد مهربان، دست و دلباز و عاشق همسر و فرزندان اش بود، ما 6 دختر و پسر هیچگاه تبعیض را میان مان احساس نکردیم، همه از … Read more about Issue# -۱۸۹۶ نسلی که به دنبال شو گر مامی است
Issue# -۱۸۹۵ بدنبال ریشه ام به ایران برگشتم
فرزاد از پورتلند پدر و مادر من، به جرات از مهربانترین ها بودند و هستند، من هیچگاه در زندگیم احساس کمبود نکردم، چون عشق فراوانی از سوی آنها نصیب من شد، آنها مرا در همه زمینه های تفریحی، ورزشی و … Read more about Issue# -۱۸۹۵ بدنبال ریشه ام به ایران برگشتم
Issue# -۱۸۹۴ ناگهان دخترم و شوهرم گم شدند
فروغ از کالیفرنیا من و منصور شوهرم ناگهان با 4 فرزند مسافر آمریکا شدیم، البته گرین کارت قرعه کشی، سبب این سفر شد. در نیویورک دو برادر من و در لس آنجلس، خواهران منصور سالها بود، زندگی می کردند و … Read more about Issue# -۱۸۹۴ ناگهان دخترم و شوهرم گم شدند
Issue# -۱۸۹۳ تله ای برای پدر شکنجه گر
مریم از نیویورک "از روزی که من چشم باز کردم، شاهد خشونت و کتک زدن های پدرم بودم، پدری که نه تنها دست نوازشی هیچگاه بر سر من و 3 خواهر دیگرم نکشید، بلکه بارها و بارها با کتک هایش، ما را مجروح و پر از … Read more about Issue# -۱۸۹۳ تله ای برای پدر شکنجه گر
Issue# -۱۸۹۲ پسرم تحت تاثیر آن باور مذهبی، تا پای سربریدن ما آمد
نازنین از نیویورک "بردیا" پسر با استعداد و به روایتی به گفته یکی ازمعلمان دبیرستان اش، یک نابغه بود، که همه بچه های کلاس بخاطر هوشیاری در درس و امتحان، به او حسادت می کردند. من و شوهرم داوود تصمیم … Read more about Issue# -۱۸۹۲ پسرم تحت تاثیر آن باور مذهبی، تا پای سربریدن ما آمد