gavami1.1


مصاحبه منتشر نشده از قوامي (فاخته اي) خواننده جاودانه هايي چون پري كجايي

اين مصاحبه را كامي مالكي موزيسين هنرمند انجام داده،‌كه استاد قوامي عموي مادرش بوداين

 مصاحبه آخرين مصاحبه و 4‌ ماه قبل از سفر ابدي استاد قوامي  انجام شد

gavami1.2

اين مصاحبه، يك مصاحبه گم شده بود، من سالها در پي آن بودم، تا بدانم چه برسرش آمده؟ چه كسي آنرا برداشته؟ براستي آن روزها من چه سئوالاتي را با استاد قوامي مطرح كردم؟ او چه حواب هايي داد؟. تا سرانجام بر اثر اتفاق، آنرا پيدا كردم. اجازه بدهيد با هم به 20‌ سال پيش برگرديم، زماني كه من با استاد به سخن نشستم.
دركنار تخت استادقوامي در منزل شخصي شان درخيابان قلهك تهران در تاريخ 26‌ آبان سال 1368‌ نشسته ام تا با اين استاد مسلم آواز، استاد حسين قوامي (فاخته‌اي) عموي مادرم گفتگوكنم. بدليل اينكه معمولا هيچكس با استاددرباره زندگيش ازكودكي تا بزرگسالي مصاحبه اي نكرده و من اين مصاحبه را اين چنين آغاز مي‌كنم.
• از استاد مي‌پرسم در چه زماني بدنياآمديد، براي اولين بار چه كسي صداي شما را شنيد و تائيد نمود؟
مي‌گويد: من متولد ارديبهشت  سال 1288‌ هستم، منزل ما در خيابان اكباتان كوچه وزير مقصود بود در همسايگي زنده ياد حسين خان اسماعيل زاده يكي از هنرمندان ارزنده زمان خود،‌كه استاد چهره هاي جاودانه‌اي چون محجوبي، ياحقي و صبا بود خواهر زاده استاد با من همكلاسي بود، روزي با اين همكلاس در منزل شان بودم، كه من ناخودآگاه شروع به خواندن كردم، در همان زمان استاد حسين خان از راه رسيد، صداي مرا شنيد، بلافاصله مرا صدا زد و  گفت اين صداي دلنشين، صداي تو بود؟ گفت اگر تو دنبال خوانندگي را بگيري، روزي از خوانندگان بنام كشور مي‌شوي و اگر پدر و مادرت اجازه بدهند، من حاضرم تو را تعليم بدهم. پدر ومادر من مذهبي بودند و آنروزها  اصولا خوانندگي شأن و اعتباري نداشت، بهمين جهت به استاد خبر دادم كه موافقت نكردند، من بدليل عشقي كه به خواندن داشتم، به صداي خوانندگان روز چون طاهرزاده از روي صفحه گرامافون گوش مي‌دادم و تمرين مي‌كردم تا 19‌ ساله شدم، برادرم به نواختن تار علاقه داشت و نزد اساتيدي چون عبادي و حسين ياحقي مي‌آخوخت، آنروزها يك خواننده جوان بنام عبدالله حجازي بود كه خوب مي‌خواند اما صفحه نداشت، من بمرور درجلسات اين هنرمندان راه يافتم در حضور استاد عبادي مي‌خواندم تا به سربازي رفتم، بعد از پايان خدمت با حسين قلي خان مستعان كه رئيس راديو بودآشنا شدم، يك شب كه خانه ما مهمان بود گفت حيف اين صداست كه به كار گرفته نشود، توبايد با هنرمندان خوب چون مجيد وحميد وفادار همكاري كني، بيا در راديو بخوان،‌گفتم چون در خدمت ارتش هستم،منع شده ام، ولي بعد با كمك مجيد و حميد وفادار، من به استوديوي راديو در بي سيم قصر رفتم، آهنگ ابوعطا را بنام ناشناس خواندم، كه سيل تلفن ها به راديو سرازير شد. آقاي مستعان رئيس راديو تشويقم كرد، چون افسر ارتش بودم، فقط روزهاي جمعه برنامه اجرا مي‌كردم تا در سال 1329‌ از سوي ارتش دعوت شدم دربرنامه ارتش در راديو بخوانم برنامه اي كه روزهاي پنجشنبه پخش مي‌شد و كلي شنونده داشت و همان سال برنامه گلها با همت و توجه آقاي پيرنيا شكل گرفت و من  در آن برنامه ها شركت كردم و خواندم.gavami1.3
• شنيديم كه نام فاخته اي را مرحوم خالقي برايتان انتخاب كردند؟
– بله تا سال 1342‌ با نام فاخته اي برنامه اجرا مي‌كردم، بعد پيرنيا گفتند حالا كه وارد برنامه گلها شدي،بهتر است نام مستعار را كنار بگذاري و با همان نام خودت قوامي بخواني، كه مردم مدتها گيج شده بودند كه چطور دو نفر شبيه بهم مي‌خوانن، يكي فاخته اي يكي قوامي! كه بعد رسما اعلام شد فاخته اي همان قوامي است. سال1353‌من حسابي در راديو جا افتاده بودم.
• چند برنامه گلها ضبط شد، آيا نواري هم پر كرديد؟
– حدود 400‌ نوار ضبط كرديم من در همين سن و سال هم يك آلبوم تازه بنام بهار عاشقان اجرا كردم، كه با همين حال بيماري به يك استوديوي خصوصي رفتم، كاري از عماد رام است كه از سوي ارشاد هم تائيد شد.
• آيا خاطراتي از دوران خوانندگي خود بياد داريد؟
– روزي در استوديوي بزرگ راديو بطور زنده و مستقيم درحال خواندن بودم،كه ناگهان صدايم گرفت، در آن شرايط وقتي اركستر مي‌نوازد، خواننده بايد بلافاصله جواب بدهد و من نتوانستم بقيه آواز را بخوانم، بلافاصله به  امان الله رشيدي كه پشت در ايستاده بود اشاره كردم كه بقيه  آواز و ترانه را شما بخوانيد، كه ايشان هم خواندند، فردا خيليها مي‌پرسيدند صداي خودت بود كه عوض شده بود و يا خواننده ديگري آنرا ادامه داد، چون بهرحال صداي رشيدي با من تفاوت داشت و من واقعيت را براي همه توضيح مي‌دادم. يك خاطره هم از خانم مرضيه دارم، روزي به يك استوديوي بزرگ ديگر راديو رفتم، مرضيه اولين آهنگ خود را ضبط مي‌كرد. من به اتفاق همسرم حشمت مشيري، خانم روشنگ  گوينده گلها، جليل شهناز، غلامحسين بنان و چند نوازنده معروف  آن زمان در استوديوي راديو بوديم.اولين ضبط مرضيه بود، هنوز آمادگي كامل نداشت، اركستر مي‌نواخت، ولي مرضيه از بيت دوم وسوم ببعد را صحيح و مسلط نمي‌خواند، بطوري كه 30‌ بار اين ضبط تكرار شد، من و بنان چند بار برايش توضيح داديم كه بايد كجا بالا و كجا پائين بخواند، عاقبت به روز بعد موكول شد، كه استاد روح الله خالقي هم حضور داشت، آنروز هم 4‌ بار تكرار شد ولي ديگر از آن  ببعد با خوبي به كارش ادامه داد، خوشبختانه يك استاد مسلم چون روح الله خالقي هميشه كنارش بود.
• شما در آن سالهاي دور، مثلا سال 1325‌، وقتي به استوديو مي‌رفتيد و ضبط مي‌كرديد در مقايسه با امكانات اينروزها، بخصوص همين سالها در سال 1368‌، با چه مشكلاتي روبرو بوديد؟
– استوديوهاي آن زمان مثل حالا پيشرفته و كامپيوتري نبود. ما روي گرامافون كارها را ضبط مي‌كرديم تا سال 1334‌ كه دستگاه >ريل< آمد، آهنگها بروي آن انتقال يافت، بيشتر كارهاي من هم روي ريل ضبط شد و بعد هم نوار به بازار آمد.
اصولا استوديوها در سال 49‌-1347‌ كم كم شكل گرفتند، بهرحال آنروزها با مشكلاتي همراه بوديم كه قابل مقايسه با امروز نيست استاد در ميان حرفهايش به دو صدايي خواندن با خوانندگان معروف آن سالها:الهه، پوران، بنان و پروا اشاره مي‌كند.

دعوت به توكيو
استاد به ديدار با گزارشگر معروف ژاپني >هانشي يوپري كجايي< بود باخود به ژاپن برد،
تا همه ساله در مراسم افتتاحيه آنرا پخش كنند.

دوستي با استاد شجريان
استاد قوامي از استاد شجريان مي‌گويد: ما  با هم ترانه اي دو صدايي خوانديم، دوستي ما صميمانه است، اغلب اوقات شجريان به خانه من مي‌آمد، گاه ساعتها در طبقه بالاي خانه باهم كار مي‌كرديم، گاه از من مي‌خواست تا بخش هايي از موسيقي را به او بياموزم كه بسيار با استعداد و سريع الانتقال بود.

نظراستاددرباره خوانندگان خارجي
استاد درباره خوانندگان بين المللي در طي 3‌دهه .60‌ 70‌و 1980‌ مي‌گويد:  من صداي فرانك سيناترا، حوليو، باربارا استرايسند، دنيس روسس يوناني، فيروز خواننده لبناني را مي‌پسندم و گوش مي‌دهم اخيرا هم صداي ويتني هيوستن و گروه آلماني تاكتيك و خواننده شان توماس اندرسن را دوست دارم، همان خواننده و گروهي كه خودت آهنگهايشان را اجرا مي‌كني.
•آيا آثاري از رهي معيري و احمد شاملو اجرا كرده ايد؟
– من با هر دو  نشست هايي داشتم، رهي معيري  شاعري مسلط و توانا بود، بيشتر ترانه هاي ماندگار را او سروده است و من هم ترانه هايي از او خواندم،ولي با احمد شاملو در اين زمينه كار نكردم.
• از خواهر و برادرهايتان بگوئيد، آيا فرزندان‌تان در پي خوانندگي بودند؟
– من 5‌ برادر و  دو خواهر داشتم، كه همه ازدست رفته اند. بجز برادرم علي قوامي كه تار ميزد، بقيه در كار هنر نبودندولي برادرزاده‌هايم از جمله خود شما در اين رشته  فعاليت داشته و داريد.
• آيا در طي اين سالها از شما تجليلي بعمل آمد؟
– اولين تجليل، از سوي راديو اهواز در سال 1326‌ در ارتش بود، بعد در سال 1328‌ باحضور نظاميان در كاخ سعدآباد انجام شد، در سال 1335‌ از طرف پيرنيا در راديو  ميدان ارك واز سوي كانون فرهنگيان در سال 1337‌ و در شيراز در سال 1337‌، البته در سال 1330‌ از سوي شوراي موسيقي آذربايجان  از من و بنان، در سال 1343‌ در خانه فرهنگ طي مراسم مفصلي باحضور همكاران عزيزم: بنان، علي تابش، تجويدي، پرويز ياحقي، روشنك و لطف زنده ياد خالقي و آخرين آن در سال 1367‌ در تالار وحدت تجليلي زيبا برگزار شد كه لوحه اي از طرف همكار عزيزم استاد عبادي به من اهدا شد.

مسافرت به خارج
اولين برنامه من در خارج به دعوت پادشاه  افغانستان محمدظاهرشاه بود كه با اركستر بزرگ راديو به اتفاق  خانم پوران رفتيم كه گروهي از موسيقيدانان برجسته افغان، تاجيكي، قزاقستاني، تركيه، ارمنستان، باكو و با حضور يهودي مناخيم بود، من درآنجا آهنگ پري كجايي، راز فراقت اي دوست ، شب جدايي، پوران آهنگ تك درخت را اجرا كرد. در سال 1343‌ يك سفر ده روزبه به تاجيكستان داشتيم، بعد به باكو سفر كرديم، در سال 1344‌ يهودي مناخيم به دعوت وزارت فرهنگ و هنر به ايران آمد چندكنسرت بزرگ اجرا نمود، در برخوردهايش از من خيلي تعريف كرد و ما را به فرانسه دعوت كرد، كه به اتفاق استاد بهاري، استاد جليل شهناز و حسين تهراني در سال 1345‌ به پاريس رفتيم، كه برنامه ما چنان سر و صدا كرد كه روزنامه هاي  فرانسوي درباره اش نوشتند، يهودي مناخيم  مرا در برابر موسيقيدانان برجسته از كشورهاي مختلف، بعنوان خواننده حنجره طلايي معرفي كرد. بعد فهميدم در كتابي درباره تارهاي صوتي قوامي نوشته است ، كه در مجلسي در سالن بين المللي ژان دو من پاريس دست مرا بالا گرفت و گفت قوامي حنجره طلايي موسيقي كلاسيك ايران است وبعد كتاب را بمن هديه داد و من در همان مجلس پري كجايي را بدون اركستر و ميكرفن خواندم، چنان همه تحت تاثير قرار گرفته بودند كه مي‌گريستند.بعد من همان آهنگ و ترانه هاي جواني، شب جدايي، از كف ات دادم ولي  را با اركستر اجرا نمودم، بعد از اجراي برنامه، همه حاضرين كه بيشترشان موزيسين هاي بين المللي بودند با شاخه گلها به سراغ من آمدند و من همه آن شاخه را به اتفاق يهودي مناخيم به سربازان گمنام جنگ جهاني اهدا كرديم.

زندگي خصوصي استاد

استاد درباره زندگي خصوصي خود مي‌گويد: همسرم حشمت الملوك مشيري، شب و روز در حال پرستاري از من است، چون به سختي بيمار هستم، از اين صبر و حوصله و مهر تشكر مي‌كنم، چون همه لحظات دردآلود بيماري مرا تحمل كرده و صميمانه پرستاري مي‌كند دوست و همكار خوبم غلامحسين بنان هم چنين بودند، همسرشان شب و روز مراقب اش بود، من 4‌ پسر و يك دختر دارم، كه دو  پسرو يك دخترم در امريكا هستند و ديگري در كاناداست. يكي هم در ايران بنام فرخ كه سالهاست قصدسفر به امريكا دارد، ولي هنوز ميسر نشده است.

همسر استاد چه مي‌گويد؟
خانم حشمت الملوك مشيري همسر استاد مي‌گويد: پدر من ارتشي بود و با ازدواج من و قوامي مخالف، مدتها طول كشيد تا قوامي پدرم را راضي كرد و گفت قول ميدهم در همه شرايط وزمان كنار حشمت بمانم و پدرم سرانجام رضايت دادو ما ازدواج كرديم وحدود 60‌ سال پيش در اين منزل در همين خيابان قلهك روبروي باغ سفارت  انگليس، از طرف اقتدار نظام دايي مادرم، 7‌ شبانه روز عروسي گرفتيم من 15‌ساله و قوامي  30‌ ساله بود من پذيرفتم كه هنرمند مال خودش نيست،مال مردم است، بارها به دربار دعوت شد، بارها در مهماني هاي دربار نشان هايي از سوي رضاشاه و شاه اهدا شد.
من تا اين لحظه از زندگي با قوامي راضي هستم،  الان كه 80‌ سال دارد، به من از گل نازكتر نگفته در بيماري و سلامت و در شادي و غم كنار هم بوديم. حاصل زندگي ما 5‌ فرزند خوب است تنها آرزويم سلامتي قوامي است و اينكه  بتواند سفري به خارج براي ديدار فرزندان خود داشته باشد.
من عاشق همه آهنگهايي كه خوانده هستم ولي در ميان آنها، سروده ابتهاج (سايه) محلي سرگشته كه به پري كجايي معروف است باآهنگ مهندس همايون خرم را بيشتر دوست دارم.

پيام استاد قوامي براي فخري نيكزاد و آذر پژوهش
استاد مي‌گويد براي اين عزيزان كه اشعاري را در آلبوم هاي من دكلمه كردند سپاس دارم و برايشان هركجا هستند آرزوي سلامت مي‌كنم واميدوارم هميشه از صداي گرم شان استفاده كنند. من هيچگاه يادم نمي‌رودكه خانم فخري نيكزاد با چه توانايي و زيبايي در آغاز آهنگ پري كجايي، دكلمه كرد، خبر دارم كه در انگليس هستند و من اين دكلمه زيبا را به خود ايشان تقديم مي‌كنم و به خانم پژوهش عزيز، و خانم روشنك عزيز كه كارهاي زيبايي بر جاي گذاشتند.
در پايان مصاحبه، استاد رابغل كردم، صورت مهربان شان را بوسيدم، وقتي ديدم بدن شان از شدت ضعف مي‌لرزد همه وجودم گريه شد، ولي خودم را نگه داشتم ومتاسفانه استاد  در اسفندماه 1368‌ ساعت 4‌ونيم بعد از ظهر، يعني حدود 4‌ماه بعد در بيمارستان ايرانمهر تهران درگذشت. خوشبختانه مراسم خاكسپاري با  شكوهي برگزار شد.