پیوند گذشته و امروز، مرا به بن بست کشیده

پیوند گذشته و امروز، مرا به بن بست کشیده


گاه با خواندن مطالب مجله جوانان به ویژه صفحاتی چون سنگ صبور با خود می گفتم حتی بازگویی درد و مشکل نیز خود راهگشا و تسکین دهنده است، ضمن اینکه دیگران را با چنین مشکلاتی آشنا می کند و آنها را از بسیاری خطرات در آینده می رهاند… مشکل امروز من نیز، شاید تا آنروز که شما جواب بگوئید تا حدودی حل شده باشد، ولی به دلیل کور بودن گره آن در این شرایط، مرا کلافه کرده است




دو سال قبل از انقلاب در ایران با “پری” ازدواج کردم، پری یکی از زیباترین دختران محله ما بود، خوشبختانه بدون دردسر به من جواب مثبت داده و بساط عروسی مان راه افتاد، درست از همان اولین ماه های ازدواج من متوجه شدم “پری” زنی بسیار متظاهر و عاشق جلب توجه است. او سعی میکرد زیباترین رنگها را بپوشد، گاه تا حدودی لباسهایش سکسی باشد تا در هر محفل و مجلس، همه توجه را بخود جلب کند، من به جرات بعد از این همه سال، هنوز نجابت او را تائید می کنم ولی گاهی حتی اگر زن صد درصد نجیب باشد ولی رفتار و کردار ظاهرش جلف و زننده باشد، همه آن تصورات را می شکند.
خیلی سعی کردم او را متوجه این اشتباه بزرگ و دردسرسازش بکنم ولی به گوشش نرفت، حتی بارها دید که بعضی مردها دچار همین خطا شده و درگوش او زمزمه عشق و خیانت خواندند و او ناگهان رسوایی بپا کرد ولی چه فایده؟ به هرحال آن تصور وجود داشت و حتی یکی از همان مردان مزاحم در جلوی جمع گفته بود تو با نوع لباس وآرایش وادا و اصول خود مردها را تحریک می کنی و بخود جلب می نمایی و توقع داری همه آدمهای پرطاقت و نجیبی باشند؟!
ما صاحب سه دختر شدیم و در سال 1986 به ونکوور کانادا آمدیم و در آنجا مقیم شدیم، ولی من بدلیل شغل و تخصص خود زیاد با جامعه ایرانی رابطه نداشتم، ضمن اینکه “پری” بهرحال رابطه ما را با خانواده های ایرانی برقرار ساخت و دوباره همان دردسرها با درجه بالاتری آغاز شد و یک شب که پری با لباس بسیار جلف و تقریبا عریانی در یک مجلس عروسی می رقصید و مردان هیز و هوسباز نیز به او چشم دوخته بودند، من ابتدا با او جر و بحث کرده و بعد من مجلس را ترک گفتم و فردا هم هر دو بحال تهدید از هم قهر کردیم و بعد هم بر سرلجبازی و تحریک اطرافیان از هم طلاق گرفتیم. قرار شد من همه مخارج او و بچه ها را بدهم، ولی 6 ماه بعد پری با یکی از همان ستایشگران خود ازدواج کرد و من بچه ها را خود پذیرفته و با همه وجود در کنارشان ماندم.
جدایی ما سال 94 صورت گرفت و من تا چهار سال تمام همه درها را به روی خود بستم تا بچه ها وارد دبیرستان و کالج شدند و تا حدی خیالم راحت شد، در همین زمان با مهین آشنا شدم، زنی بسیار مهربان و با وقار و با شخصیت که یک تجربه تلخ زناشویی در گذشته داشت.
در طی سه سال من و مهین واقعا به هم دل بستیم و تصمیم براین بود که در آستانه نوروز امسال من او را بعنوان همسر خود به بچه ها معرفی کنم، درحالیکه همه فامیل و دوستان دختر 14ساله مهین نیز در جریان همه ماجراها بودند.
یک ماه قبل وقتی وارد خانه شدم بچه ها را گریان دیدم، علت را پرسیدم، آنها که در سال چند بار به دیدار مادر می رفتند، این بار خبری بدی داشتند، مادرشان دچار سرطان شده و در شرایط وخیمی به سر می برد به اصرار بچه ها به دیدارش رفتم و پری به جرات یک پوست و استخوان بیش نبود، می گفت حتی به فردای خود نیز اطمینان ندارد دلم خیلی سوخت ولی کاری از دستم بر نمی آمد، همان شب بچه ها با التماس از من خواستند دوباره با مادرشان آشتی کنم این آخرین ماه های زندگی اش را با او بگذرانم و او را با دلی شاد روانه کنیم.
این پیشنهاد مرا شدیدا دچار سر درگمی کرد، باورکنید از آن روز تا حالا یک شب راحت نخوابیدم، چون من نمی دانم پری واقعا تا چه زمانی زنده است؟ در عین حال بعد از سه سال نمی توانم مهین را حتی موقتا کناری بگذارم از اینها گذشته نمی خواهم دل بچه هایم را بشکنم درمانده ام، تا این لحظه نتوانسته ام تصمیم درستی بگیرم، امیدوارم با نظرات مختلف مردم، تصمیم نهایی را بگیرم، آرزو دارم هرچه زودتر این نظرات را در مجله چاپ کنید.
پویا. ک. ونکوور- کانادا


دکتردانش فروغی روانشناس بالینی و درمانگر دشواریهای خانوادگی به بانو فرشته از پاریس پاسخ میدهد
ازدواج شما با پری با دشواری غیرقابل حل (آنگونه که می گوئید) روبروشد. مسئله این است که شما از پری نخواسته بودید که با او به روانشناس مراجعه کنید. پری از نظر شخصیتی، زنی است که نیاز به توجه زیاد دارد، شما ناظر آن بوده اید که مردان درگوش او زمزمه عاشقانه داشته باشند و حتی یکی از آنان در حضور همگان اعلام کرد که وجود او دیگران را تحریک کرده است؟ مسئله این است که در این مورد بازتابی از شما نه به همسر و نه به دیگران نشده است؟ مردی که به همسر خود علاقمند است و رفتار او را در مجالس مناسب نمی یابد، به او تذکر می دهد و اگر نپذیرفت با او به روانشناس مراجعه می کند.
واقعیت این است که باید روشن میشد که آیا همسر شما دچار چه حوادثی در زندگی شده است؟ و اینک نابهنجاری رفتار او از چه چشمه ای سیراب میشود؟ درهرحال با او متارکه کردید ولی او در ازدواج مجدد حاضر شد که سه دختر شما را نگهداری کند. پس از ازدواج پری شما با مهین آشنا شدید و بچه ها گاه بگاه به دیدار شما می آمدند. موضوع مهم این است که رفتار مهین و نوع رابطه شما با او حکایت از علاقه ای دارد که در طی چند سال بوجود آمده است. اینک پس از سه سال در دیدار کودکان مطلع شده اید که پری بعلت ابتلا به سرطان در وضع بسیار بدی به سر می برد و احساس شدید دلسوزی سبب شده است که به دیدار پری بروید چون کودکان شما می خواهند که شما به “پری” برگردید؛ درحالیکه هم به مهین علاقه دارید و هم نمی دانید که در برابر فشار کودکان باید چه روشی را در پیش بگیرید؟
بنظر می رسد که باید با مهین در مورد دیدار از مادر بچه ها صحبت کنید و حتی اگر مهین مایل بود با او به دیدن پری بروید تا بچه ها به رضایت از عملکرد شما برسند. دلیلی برای جدایی شما از مهین وجود ندارد. با روانشناس درباره احساس خود صحبت کنید.