در مدت بسیار کوتاه، پس از ورود به آلمان با تام آشنا شدید؛ مردی که زیبایی زنانه او، از لحظه نخست، برای شما به گونه ای متفاوت آمد. در برخوردهای دوستانه به او فهماندید که نمی توانید فقط با او دوست باشید. بسیاری از افراد بعلت شتابی که در ازدواج دارند، بعدها دچار دشواری هایی می شوند که نمی توانند آنرا حل کنند . مثلا ً اگر شما مدتی بطور دقیق و روشن با تام معاشرت می کردید، می توانستید واقعیت زندگی او را درک کنید، در ازدواج با تام صاحب فرزند شدید و آن زمان را تام برای انکار سازی احساس دوگانه اش، درنظر گرفت و با مردی، به گونه ای روبوسی کرد که شما را وادار به پرسش کرد، که آیا این رفتار تام اتفاقی بوده است و یا واقعا ً گرایش به مرد هم دارد؟ تام خیلی ساده آنچه را که «هست» پس از بچه دار شدن، برای عسل روشن کرد. دامنه رفتار تام با مردان دیگر تا آنجا بالا گرفت که در هر مکانی که جنبه اجتماعی داشته، او دوستان و یا آشنایانی را می دید، که یا پیش از آن، او را می شناخته اند و یا می خواستند با او آشنا شوند. پدر و مادر و اطرافیان، همه به این موضوع پی برده بودند، و پدر شما، بعلت عصبانیت شدید، کارش به بیمارستان کشید. با ابنهمه صبوری کردید، ولی زمانیکه شوهر خود را برهنه در آغوش مرد دیگری دیدید، به خانه دوست پناه بردید. اینک تام می خواهد همسر شما بماند و برای فرزندی که دارید، پدری کند و شما می پرسید که چه باید کرد؟
حرفهای مردم و شوهر دو شخصیتی و زیبای من

قصه: عسل از آلمان

سنگ صبور من
دو سه هفته ای است که دچار نوعی بلاتکلیفی و سردرگمی شده ام، چرا که از سویی زندگی خود را عاشقانه و پر از شور، از سویی نیز، آنرا پر از ایراد و نقص، همراه با شایعات و حرفهای عجیب و غریب مردم می بینم

تازه 6 ماه بود که از ایران آمده بودم که با تام آشنا شدم، قیافه شرقی و بقول تام بسیار ظریف و شکننده و زیبایم، همه را مجذوب خود می کرد و اغلب به دلیل سادگی آرایش و رفتارم، مرا ملکه صدا می زدند.

برای خرید یک دارو، به داروخانه رفته بودم که به تام برخوردم، او در آنجا مشغول به کار بود و از اینکه میتوانستم به راحتی آلمانی صحبت کنم و تسلط کامل داشتم، تعجب کرده بود، ولی به هر حال، از من خواست که دعوت او را برای یک قهوه رد نکنم.
روزی که تام را دیدم، به دلیل موهای طلایی بلند و چهره کاملا ً ظریف و پوست براق، ابتدا او را زن جوان و زیبایی انگاشتم ولی وقتی جلوتر آمد و زبان گشود، فهمیدم او یک مرد 35 ساله است.
بهر صورتی بود من و تام، با یکدیگر صمیمی شدیم و بعد از دو سه هفته، من واقعا ً عاشقش شده و حتی تحمل یکروز دوری او را نداشتم. ضمن اینکه، تام نیز می گفت که مرا دوست دارد. مادرم وقتی از این رابطه باخبر شد، ابتدا با من بحث و جدل کرد ولی وقتی دید، کار من از این حرفها گذشته، رهایم کرد . فقط سفارش کرد مراقب خود باشم، فریب نخورم و عاقبت خود را لکه دار نسازم.
وقتی پدرم از ایران آمد، ناچار شدم به تام بفهمانم که اگر ما ازدواج نکنیم، پدرم برای هر دو دردسر می سازد، تام گفت برای من مسئله ای نیست، ازدواج فقط یک ساعت وقت اضافی نیاز دارد و بس! چرا که بهر حال ما در این شرایط نیز، زن و شوهر بحساب می آییم.
در هر صورت هر دو ماجرا را بروی پدر و مادرم علنی ساختیم و پدرم که از سویی می ترسید من خودسرانه اقدامی بکنم، به این وصلت رضایت داد ولی سفارش کرد به دلیل ظاهر زنانه تام، او را به جمع فامیل و آشنایان نیاورم!
یک سال بعد از ازدواج رسمی مان، ما بچه دار شدیم، دختری که به یک فرشته کوچولو شباهت داشت، همزمان، من یک شب از پنجره اتاق دیدم که تام مردی را عاشقانه، در کنار اتومبیل خود به آغوش کشیده و می بوسد، ابتدا فکر کردم اشتباه می بینم، ولی وقتی خوب توجه کردم همه چیز درست بود!
تام که از در وارد شد، ماجرا را به او گفتم، خنده ای کرد و گفت بخشی از من، به تو تعلق دارد و بخشی، دست نخورده است! با حیرت گفتم معنای این چیست؟ گفت بعدا ً برایت می گویم و با
بوسه ای دهان مرا بست!
من که کنجکاو شده بودم، روزها به تعقیب او می پرداختم. در طی دو سه هفته، فهمیدم که تام دو عاشق دل خسته دارد، دو مرد عاشق! این واقعیت تکانم داد، به یک دوست آلمانی ام که دختری بسیار فهمیده، و در ضمن روان شناس بود، پناه بردم، او برایم توضیح داد که بسیاری از افراد در جامعه وجود دارند که دو شخصیتی هستند، یعنی هم تمایلات جنس مخالف و هم جنس موافق را دارند، برخی از آنها با همین شرایط زندگی می کنند، تا روزی که یکی از این تمایلات بر دیگری بچربد!
من کاملا ً گیج شده بودم، بسیار دیده بودم مردانی که خلق و خوی زنانه دارند و طالب هم نوع خود هستند و یا زنانی که خلق و خوی مردانه دارند و بهمین شکل، ولی دو شخصیتی برایم تازگی داشت. واقعا ً سردرگم شده بودم، ضمن اینکه، تام قشنگترین زندگی را برای من ساخته بود، عاشق من بود، عاشق دخترمان بود، هیچ کمبودی در زندگی برجای نگذاشته بود، ولی در عین حال، زندگی و شخصیت دوم خود را داشت. بارها با هم به رستوران رفته بودیم و من می دیدم که چگونه هم زنها و هم مردها، به او خیره می شوند، برخی مردها به هر بهانه ای، خود را به تام رسانده و به او شماره می دهند! من نمی دانستم چکنم! سردرگم بودم! تام با عشق و حرفها و حرکات پرشور خود، افکار مرا بکلی برگرداند، ولی در هر حال، من بعنوان یک زن جوان ایرانی، با آن فرهنگ سنتی و اخلاق ویژه خانوادگی، سرگردان مانده بودم!
کم کم حرفها و شایعات اطرافیان، شروع شد، حتی برخی از دوستانم در سوشیال میدیا، عکسهای همسرم را دیده بودند و برایم می نوشتند، که شنیده اند شوهرم خود شکار مردان دیگر می شود و در این مورد از من توضیح می خواستند! گاه تلفنهای عجیب و مشکوکی به خانه ام می شد، پدر و مادرم به مرور از من فاصله گرفتند و توصیه کردند در این شرایط به دیدارشان نروم، حتی پدرم دچار ناراحتی عصبی شده و در بیمارستان بستری شد.
آخرین بار که تام را در آغوش مردی عریان یافتم، بحال قهر به خانه دوستم، در شهر دیگری رفتم. تام به سراغم آمد و عذرخواهی کرد، ولی گفت او نمی تواند دربست در اختیار من باشد، او حق دارد به هر شیوه ای که دلش می خواهد زندگی کند، ولی همچنان عاشق من بماند. برایم دست به هر فداکاری می زند و کمبودی برایم نمی گذارد ولی درنهایت، او نمی تواند شخصیت دوم خود را فراموش کند. من واقعادرمانده ام و نمی دانم چه باید بکنم!

       عسل از آلمان 

دکتر دانش فروغی روانشناس بالینی و درمانگر دشواریهای خانوادگی به عسل از آلمان پاسخ می دهد.

 در مدت بسیار کوتاه، پس از ورود به آلمان با تام آشنا شدید؛ مردی که زیبایی زنانه او، از لحظه نخست، برای شما به گونه ای متفاوت آمد. در برخوردهای دوستانه به او فهماندید که نمی توانید فقط با او دوست باشید. بسیاری از افراد بعلت شتابی که در ازدواج دارند، بعدها دچار دشواری هایی می شوند که نمی توانند آنرا حل کنند . مثلا ً اگر شما مدتی بطور دقیق و روشن با تام معاشرت می کردید، می توانستید واقعیت زندگی او را درک کنید، در ازدواج با تام صاحب فرزند شدید و آن زمان را تام برای انکار سازی احساس دوگانه اش، درنظر گرفت و با مردی، به گونه ای روبوسی کرد که شما را وادار به پرسش کرد، که آیا این رفتار تام اتفاقی بوده است و یا واقعا ً گرایش به مرد هم دارد؟ تام خیلی ساده آنچه را که «هست» پس از بچه دار شدن، برای عسل روشن کرد. دامنه رفتار تام با مردان دیگر تا آنجا بالا گرفت که در هر مکانی که جنبه اجتماعی داشته، او دوستان و یا آشنایانی را می دید، که یا پیش از آن، او را می شناخته اند و یا می خواستند با او آشنا شوند. 
  پدر و مادر و اطرافیان، همه به این موضوع پی برده بودند، و پدر شما، بعلت عصبانیت شدید، کارش به بیمارستان کشید. با ابنهمه صبوری کردید، ولی زمانیکه شوهر خود را برهنه در آغوش مرد دیگری دیدید، به خانه دوست پناه بردید. 
اینک تام می خواهد همسر شما بماند و برای فرزندی که دارید، پدری کند و شما می پرسید که چه باید کرد؟