1341-8

1341-9

به ستار عزیز خوش آمد می گویم به دفتر جوانان و رادیو جوانان
– سلامی میکنم به شنوندگان برنامه گپ در رادیو جوانان، که خوشبختانه من هر کجای دنیا میروم این صدا را از طریق اینترنت و تلفن های دستی می شنوم  این دومین بار است که من در این برنامه شرکت می کنم وخوشحالم که با مردم  از هر قشری حرف میزنم.
حرف نقاط  مختلف دنیا را زدی، می خواستم بپرسم با این همه سفر به دورترین نقاط جهان برای اجرای برنامه، آیا مورد اعتراض همسرت نیستی؟ چون مرتب از آذربایجان، ترکیه، دبی، کردستان و مالزی، استرالیا بر می گردی، البته من قصد برهم زدن روابط شما را ندارم ولی می خواهم بدانم این خانم صبور با شما چه می کند؟
– یکی از دلایلی که زندگی زناشویی ما 35 ساله شده، اینکه او مرا خوب درک کرده، شغل وحرفه مرا فهمیده، می داند که همه دوندگی های من بخاطر زندگی مشترک مان است، وگرنه چه کسی دلش می خواهد مرتب وسط آسمان ها باشد؟ البته گاه که در یک سرزمین دوری برنامه دارم می گوید نگرانت هستم، خسته میشوی، فرصت استراحت نداری. وگرنه هیچ اعتراض وحساسیتی در میان نیست.
 من و مهنازهمسرم به این سروده اعتقاد داریم که:
 بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی
مادر بزرگی داشتم که بسیار با تجربه و آگاه و دنیا دیده بود،درست در 105 سالگی فوت کرد، پزشکان وقتی بربالین او آمدند گفتند این خانم مثل چراغی است که نفت اش دیگر تمام شده، وگرنه همه بدنش سالم است، عجب اینکه دلش میخواست هنوز سفر کند.
میدانم از این سفرها خاطره های خوبی هم داری.
– یادم است که اولین سفر برای اجرای برنامه ،همان آغاز سالهای 80 بود، برای اجرای برنامه به تورنتو دعوت شدم، پرسیدم موزیسین دارید، گفتند بله، ما این جا فقط چندتا کی بوردیست داریم، آن موقع جوان تر بودم، انرژی بیشتر داشتم، یک استراحتی هم می کردم، البته این بار عصر رفته بودم، شب برنامه داشتم، از برنامه گذار پرسیدم نوازنده ها کجا هستند، گفت این آقا گیتار میزند. رفتم جلو و سلام وعلیکی کردم پرسیدم آقا شما حرفه ای هستید؟ گفت نه من توی خونه ساز میزنم برای خودم یک چیزهایی می زنم.دیدم چاره ای نیست رفتم روی صحنه! به هر طریقی بود برنامه را اجرا کردم کمی بدون ساز، بخشی را با ساز، مردم هم  همکاری کردند، بهرصورت شب گذشت، ولی هیچگاه ازخاطرم نمی رود.
معمولا با کنسرت گذاران در نقاط مختلف جهان، چه مشکلاتی داشته و داری؟
– خیلی ها برای یک برنامه کنسرت، سرمایه گذاری نمی کنند، حتی برنامه ریزی هم نمی کنند، اگر بلیط هایشان فروش رفت گاه بخشی از دستمزد را میدهند وگرنه بهانه می آورند که ضرر کردند، بیچاره شدند! درحالیکه می بینیم اغلب سالن ها مرتبا پر است. اینها اهل دوز و کلک هستند.
یادم هست یکبار رفتم هامبورگ، دیدم چند تا از همکاران خواننده آمده اند، توی فرودگاه سرگردان هستند، گفتم چه شده؟ گفتند برنامه گذار گفته خودتان بلیط هواپیما بگیرید بیائید اینجا، من در فرودگاه دستمزدتان را میدهم برایتان هتل می گیرم، ولی الان که زنگ میزنیم می گوید شما با اتوبوس  بیائید توی شهر، یک هتل هم موقتا بگیرید، تا من شب بیایم بدیدن تان! فردا صبح  زنگ زدم که بپرسم چه شد؟ گفتند الان 24 ساعت است ما اینجا منتظریم! هیچ خبری از طرف نیست درحالیکه فردا شب هم باید برویم روی صحنه کنسرت. من قضیه را تا شب کنسرت دنبال کردم، فهمیدم بچه ها ساعتها تمرین کرده وخود را به محل کنسرت رسانده اند ولی برنامه گذار باز هم میگوید من منتظرم از گیشه پول بگیرم و بشما نقد بدهم. گفتم شما با چنین روحیه ای می خواهید روی صحنه بخوانید؟ گفتند چاره ای نداریم، این مردم که تقصیری ندارند، من ناراحت شدم رفتم سراغ برنامه گذار، شروع کرد بهانه آوردن که ما هم داریم بیزینس می کنیم باید پول گیشه را بگیریم، گفتم سالن که پر است، این ها هنرمندان محترمی هستند، چرا با آنها  چنین رفتاری می کنید؟ طرف باز بهانه آورد، من گفتم خوشبختانه با یک همکار روزنامه نگار آمده ام اینجا، الان میروم روی صحنه، ماجرا را برای مردم می گویم و اجازه نمیدهم کنسرت اجرا شود، گفت آبروی من میرود! گفتم تا آخر قضیه میروم، باید امشب تکلیف مان را با تو روشن کنیم، خلاصه آنقدر ایستادم تا طرف همه دستمزد بچه ها را نقد پرداخت و من به چشم دیدم که با چه انرژی خوبی روی صحنه رفتند و قشنگ ترین برنامه را اجرا کردند.
مسلما آدم های خوب هم در این حرفه وجود دارد.
– بله. من اخیرا رفتم استرالیا، آقایی بنام کاوس رحمانی، 3 کنسرت برای من گذاشته بود چنان این برنامه ها تنظیم شده بود، چنان هواپیما، هتل، غذا و امکانات صحنه، همه چیز مرتب بودکه من بعد از مدتها، نفسی براحت کشیدم، در پرداخت پول برنامه ها هم با احترام برخورد کرد بنظر من اگر دوستان ما با افراد نخاله کار نکنند، آنها را کنار بگذارند، بمرور آنها از صحنه خارج می شوند.
با این همه سفر وفراز و نشیب و بیش از 40 سال خوانندگی، می خواستم بپرسم چگونه سالم ماندی، آلوده هیچ چیزی نشدی خوش نام و محبوب ماندی سالم وورزشکار ماندی؟
– من از همان نوجوانی بدنبال ورزش بودم، توی تیم  فوتبال بودم، هنوز هم هستم، چهارشنبه ها، شب فوتبال است. از همان شروع کارم، زندگیم سالم بود. در ایران، صبح میرفتم اداره کار میکردم، عصر دانشگاه بودم و شب میرفتم روی صحنه کاباره می خواندم آنروزها برای 35 میلیون ستار بودم، حالا سالهاست در سرزمین های غریب، برای صدها هزار ایرانی، می خوانم، ولی خوشحالم، هنوز پر از انرژی هستم هنوز در مسیر سالم زندگی حرکت می کنم.
یادم هست پدرم مخالف خوانندگی من بود، می گفت میروی معتاد میشوی، ولی من می گفتم مطمئن باشید همیشه سرپا و سالم می مانم، پدرم گفت قول بده سنگین باشی، آبرومند و مغرور باشی، من که نام پدر را روی خود گذاشته بودم قول دادم نامش را همیشه سربلند نگهدارم، ضمن اینکه من هیچگاه درکارم دچار تکبر نشدم، خودم را گم نکردم، چون خوب میدانم، اگر امروز صدها هزار نفر برای من کف میزنند، در آینده برای یک خواننده جوانتر این کار را می کنند، همیشه این موفقیت های طلایی نمی ماند.
حرف ماندگاری موفقیت های طلایی را زدی، فکر نمیکنی هنرمندان باید پشت هم بایستند، هوای هم را داشته باشند. خصوصا در تنگناها؟
– اینروزها حرکت هایی شروع شده، جای امید بسیاری است، بشرط اینکه همه مان یکدست بشویم.  بی پناهی طوفان را دیدیم، طوفان واقعا جامعه هنری را تکان داد. درس عبرتی بود، کاش بخود بیائیم، اختلاف نظرها و رقابت های هنری را کناری بگذاریم، بدنبال یک انجمن باشیم، بیمه دستجمعی، صندوق از کار افتادگی، منم منم زدن ها را فراموش کنیم، پشت هم بایستیم، هر کدام از ما طلوعی و غروبی داریم، بنابراین امروزکه قدرت داریم، بنیاد و کانون و انجمنی  دایر کنیم، پولی پس انداز کنیم  وآینده ای بسازیم. نباید کوتاهی کنیم.