هولوكاست
نفريني به فصلي از تاريخ
پيشكش به دكتر اردشير بابك نيا
فرهنگ فرهي
————————————————————–
>نوشتن درباره ي >هولوكاست< هميشه با محدوديت هايي روبرو خواهد بود اين محدوديت ها موجب ميشوند كه با نوشتن نتوان واقعيت اين فاجعه ي غير انساني و نابخردانه را شرح داد ودرد ورنج هاي قربانيان هولوكاست را به تصوير كشيد با آن كه ميدانيم هرچه درباره ي هولوكاست ونسل كشي هاي ديگر نوشته شود ناقص و ناكافي است باز هم نوشتن درابن باره لازم و ضروري است زيرا سكوت در اين مورد ميدان دادن به شيادان و تحريف گران ويا به فراموشي سپردن اين رويدادهاست.<
از اينرو دكتر بابك نيا پانزده سال از شكوفايي حرفه اي خود را اختصاص به تحقيق وبررسي و كندو كاو داد تا با استناد به مدارك و اسناد و تصويرها و مصاحبه ها با بازماندگان و ديگر مستندات دريچه اي بگشايد به روي شناخت باز هم بيشتر هولوكاست و نسل كشي هاي ديگر.
دكتر بابك نيا با نگاهي ژرف و ذهني بارور و خلاق به عوامل ودلايلي استناد ميكند كه زمينه ساز هولاكاست بوده است و تاريخچه ي حاكميت هيتلر را ورق ميزند:
>هنگاميكه توده ي مردم آلمان در ژانويه 1933 به حزب نازي راي دادند با راي آنها درواقع براي استقرار رهبران جديد ومصمم به احياي آلمان بودواميد به آينده وبهبودي و رونق وضع وخيم اقتصادي اين كشور. بسياري ازآنها حتي اميد داشتند كه نازي ها با احراز قدرت شعارهاي افراطي و تبليغاتي شان را كه در سال ها وماه هاي پيش از انتخابات به كار ميبردند به خاطر بهبود اوضاع نا بسامان آلمان كنار بگذارند و با روحيه سازگار وبا همكاري با ساير رهبران وطن پرست ولايق كشور همه ي تلاش هاي خود را براي بهبودي وضع نابسامان آلمان به كار گيرند اما چنين نشد زيرا هيتلر برنامه ديگري براي آلمان وبه ويژه يهوديان آن در سر داشت در روز 27 فوريه 1933 ساختمان پارلمان آلمان (رايشتاك) به دست >مارينوس وان درفويهپل فون هيندنبرگانتخابات آزاد< جديد پارلماني در روز پنجم مارس 1933 كردند و به بهانه ي آتش زدن ساختمان پارلمان و اخلال گري توسط كمونيست ها نيز از گذاردن نام كانديداهاي اين حزب در اوراق راي گيري جلوگيري كردند اما با وجود همهي اين تدبيرها و تزويرها نازي موفق به دريافت بيشتر آراء مردم نشدند چون فقط كمتر از 45در 100 آراء پارلماني را بدست آوردند وناگزير براي كسب اكثريت پارلماني نيز با تصويب قانوني، قدرت قانونگذاري پارلمان را به دولت تفويض موقت كردند و بدين ترتيب در مدتي كمتر از چند هفته حكومت جديد آلمان قدرت مطلقه ي اين كشور شد ووقتي كه چهارسال بعد در ژانويه 1937 اين تغيير به اصطلاح موقت قانون منقضي شد نازي ها كنترل كامل همه ي شئون اين كشور را به عنوان يك حكومت ديكتاتوري مطلق بدست گرفتند كه تا پايان عمر حكومت هيتلر در سال 1945 ادامه داشت در بهار 1933 نازي ها با تهديد وتزويرهاي سياسي احزاب سياسي را هم منحل و يا اعضاي آنها را مجبور به استعفا وخروج ازپارلمان كردند و در14 ژوئيه نيز طبق يك قانون تازه حزب نازي تنها حزب قانوني آلمان شناخته شد و دراول اكتبر همين سال هم با صدور فرماني حزب نازي، پارلمان و دولت به يكديگر پيوستند واز آن پس در عمل كشور آلمان را از نظر سياسي، قانونگذاري و اجرايي يك ارگان كنترل واداره ميكرد: حزب نازي.
درواقع حكومت آلمان منحل شد وكشور از آن پس زير فرمان و رهبري مطلق هيتلر قرار گرفت و وزيران كابينه ي هيتلر در عمل مجريان اوامر وفرمان هاي او بودند پس از درگذشت پرزيدنت >هيندنبرگپيشواي آلمانكورت فون شلايشر< كه با سياست هاي ديكتاتوري هيتلر موفق نبودند به دستور او ترور شدند.
درتمام اين مدت كه كشور چهار اسبه به سوي ديكتاتوري مطلق ميتاخت مخالفان هيتلر به دستور او ترور ميشدند و تاريكي وخفقان بر مملكت حاكم شده بود جهانيان ودولتمردان لب از لب نگشودند اتحاديه هاي كارگري منحل شد، دستمزدها تنزل يافت و دولت تعيين كننده ي حقوق كارگران و كارمندان شد. سازمان هاي جهاني باز هم سكوت كردند ولب از لب باز نكردند… در قلمرو فرهنگي، علمي ، پزشكي نيز وزارت تبليغات(گويلز) سانسور ميكرد، قلع و قمع ميكرد، نشر كتاب ومطبوعات محدوديت هاي گسترده يافت و كتابهاي انتشار يافته توسط پژوهشگران و نويسندگان يهودي جمع آوري شد و نويسندگان و هنرمندان و پژوهشگراني كه هم آوا با ايدئولوژي نازي نبودند ممنوع الكار شدند باز سازمان هاي جهاني سكوت كردند معلماني را كه با حكومت ديكتاتوري همصدا نبودند از كار اخراج و يا به بند كشيده شدند كتابهاي درسي را از بن تغيير دادند و متن هايي كه با ايدئولوژي نازي ها ساخته وپرداخته و دركتابهاي درسي گنجانده شد از جمله فيزيك ناسيوناليسم ملي و يا شيمي ناسيوناليسم ملي ، نازي ها سياست هاي خود را براي تجهيز جوانان در دبيرستان ها و دانشگاهها متمركز كردند وسازماني داير كردند به نام >جوانان هيتلر< كه عقايد نژادپرستي را به آنها تلقين و تنفيذ ميكردند.
در كتاب جلد اول درباره ي سياست خارجي آلمان نازي ميخوانيم كه:
>هنگاميكه در سال 1933 هيتلر شروع به مطالعه ي فضاي حياتي براي مردم آلمان در اروپاي شرقي ميكرد به سبب ضعف ارتش آلمان در اين زمان نه تنها به مقاصد نهايي بي توجهي نميشد بل درابتدا به او به عنوان حامي ومدافع منافع و حقوق پايمال شده ي آن نگاه ميكردند كه آلمان پس از پايان جنگ جهاني اول در معاهده ي غير عادلانه ي >ورسايسار< كه يك ناحيه غني از منابع طبيعي و صنايع جنگي بود به آلمان پيوست ناحيهاي كه در آينده نقشي بسيار اساسي درتجديد و تجهيز تسليحات ارتش نازي داشت.<
وباز هم دولتمردان جهان لب از لب نگشودند و به عكس دولت ها معاهده هاي تازه با آلمان منعقد كردند از جمله دولت آلمان با انگلستان معاهده اي امضا كرد كه به موجب آن نيروي دريايي آلمان مجاز به راه اندازي و گسترش ناوگان جنگي خود به ظرفيتي برابر با 33در 100 ظرفيت ناوگان هاي دريايي انگلستان بود برنامه اي كه نيروي دريايي آلمان را به يك قدرت بزرگ دريايي تبديل ميكرد و كمك فراواني هم به پيشرفت و گسترش صنايع جنگي و اقتصادي اين كشور كرد.راين< كه بنابر معاهده ي ورساي يك منطقه بيطرف بود و غير نظامي حمله و اين منطقه را اشغال كرد فرانسه به اعتراض برخاست از اينرو ارتش آلمان عقب نشيني كرد اما از آنجاكه اعتراض ومقابله ي فرانسه جدي نبود ارتش آلمان منطقه راين را اشغال كرد وچون اوضاع را مساعد ميديد و دولت هاي اروپايي را غير مصمم، سياست تهاجمي خود را ادامه داد و در سال 1937 هيتلر به بهانه ي نارضايي و شكايت ساكنان آلماني نژاد نواحي مرزي بين آلمان و چكسلواكي، پس از مذاكره و جلب موافقت چمبرلن نخست وزير انگلستان اين نواحي راكه متعلق به چكسلواكي بود به آلمان ملحق كرد.
اينها يعني نه فقط سكوت و بيطرفي دولت هاي اروپايي بلكه حمايت اين دولت ها از آلمان زمينه هاي كشتارهاي جمعي يهوديان ورونق كوره هاي آدمسوزي را فراهم آورد و دريغا دريغ:
شب و روز ها و مه و سال ها
گذشتند و ماندند بر جا دريغ
رسيدند هر روز و شب بافسوس
گذشتند هر سال و به با دريغ
رسيدند و گفتم فسوسافسوس
گذشتند و گفتم دريغا، دريغا