1425-41

1425-42

 من و تو، هر دو در غربت، در تنهایی، و یک دنیا فاصله…. هر آن گاه سرنوشتی یکسان یافتیم… آن چنان به هم پیوند می خوریم … که همچون شاخه های تک درختی  توانا، ایستاده هستیم … درختی از وحدت…
با شاخه ای نرینه و شاخه ای مادینه. 

در یک نشست بسیار خصوصی در یکی از استودیو های  شهر لس آنجلس به نمایش فیلمی که هنوز به اکران نیامده رفته بودم.
فقط  نویسنده وکارگردان فیلم را می شناختم که جوانی متفکر، آگاه و خوش اندیش است… این باید چهارمین فیلم سینمایی اش باشد که در مدتی کوتاه ساخته است و هم اکنون برای خودش نامی در بین فیلم سازان دارد.
در یک سالن نمایش پانزده  نفره چند دست اندرکار هنر و سازند گان فیلم حضور داشتند… نام فیلم “زویا” بود.
از همان آغاز فیلم متوجه می شویم که داستان زندگی غم انگیز خود ماست.  تمام ابنای بشر…حتی آن ها که خیال می کنند خوشبخت هستند.
رستگاری را باور ندارد  و مذهب را مادر تمام فجایع  جهانی و وقایع منطقه ای تصویر می کند…عاملی که به اجبار به آن تن در  می دهیم.
– زمانه غریبی است، به هر طرف که نگریستم دیو و دد دیدم که در پی بهانه ای برای زخم زدنم بودند.
-آیا زندگی فقط باور است و امر به معروف و نهی از منکر؟
-مگر شما مسئول زندگی تمام افراد روی زمین هستید؟ چه کسی چنین ماموریتی را به شما داده است؟
-اگر سر بند داشته باشم، به بهشت می روم ؟
-اگر تا دم مرگ باکِره باقی بمانم، جایم در بهشت است؟
-گناه من چیست که دخت زاده شده ام؟
-اصلا به شما چه که من به کجا می روم… بهتر شما!
-بگذارید من به جهنم بروم…
-بهشت برای شما خالی تر خواهد ماند.
– به تو چه، که من جهنمی میشوم یا بهشتی…به تو چه که من سری پوشیده دارم یا موی به باد میدهم… به تو چه که آستینم کوتاه است و زبان درازی دارم.
-آن خدایی که به نامش من را می کشید، خدای من هم هست.
-کجاست که مرا نجات دهد؟
-من چه گناهی داشته ام…جز صداقت… جز گویایی… جز نمایش حقیقت؟
مگر نه این که من یک گزارشگرم؟
-تو آن قدر از خودت متنفری که میخواهی چشمان همه را کور کنی  تا شاهد درد و رنج های تو نباشند.
-به خود آی… چشم باز کن تمام درد نیست…  وقتی سرنوشت گره خورد، می توان حتی برای انتقام از ددان…به خصم عاشق شد… می توان پایان را جشن گرفت و رقصید… می توان انسان شد. ” باقی حادثه است”.
این تمام احساس من از دیدن یک درام بسیار سنگین که با زیرکی و آگاهی نویسنده و کارگردان فیلم، لحظات را پیوندی شگرف داده بود… داستان بسیار عمیق وپر بیان بود و شهامت بسیار لازم داشت تا کسی چنین تراژدی را به روی نوار ضبط کند…انتخاب رنگ بسیار تیره و محیط تنگ داستان خفقان زندگی را به تماشاگر منتقل می کرد… نویسنده و کارگردان این اثر “زویا ” سعید خوزه است که چندی پیش فیلم های بحث انگیز “خارجی های لعنتی” و “بکارت”را از او دیده ایم ،
 سعید ،  نواده یکی از سیاست مداران گذشته ایران است.
شهامت، آگاهی، دانش وصداقتش را تحسین دارم.

سهراب اخوان -سپتامبر2014 – لس آنجلس