نيكي كريمي اين روزها براي كمك به اكران فيلمش به سينماهاي نمايش دهنده سر ميزند و هر شب درگيشه سينما آزادي بليت ميفروشد. برخلاف سوت پايان، همچنان طعم گس يك شب بيشتر به دلم مينشيند، اما وقتي اين همه انرژي را در ستاره دهه هفتاد سينماي ايران ديدم، به اين نتيجه رسيدم كه انصاف نيست باپيش كشيدن نكته هاي منفي، طعم شيرين نخستين اكران عموميفيلمش را تلخ كنم. به همين دليل در اين گفت وگو صرفا دست روي نكته هايي در فيلم گذاشتم كه بيشتر دوست داشتم. تلاش نيكي كريمي براي ماندگاري در سينما از دهه هفتاد به عنوان ستاره و حالا در دهه نود به عنوان كارگردان ستودني است.بايد اميدوار بود اكران موفق سوت پايان خستگي را از تن كارگردان، بازيگر، سرمايه گذارش به در كند.
مرضيه رياحي
•••
•هرچند سخت است. اما شايد امروز بتوانيم نيكي كريمي بازيگر را از نيكي كريمي فيلمساز جدا كنيم وصرفا برويم سراغ نيكي كريمي فيلمساز. فيلمسازي رابا ساخت مستند داشتن يانداشتن شروع كرديدو سحر رحيمي سوت پايان هم مستند ساز است.درباره نزديكي اين دو به هم و اين كه چه شد كه فيلمسازي را شروع كرديد صحبت كنيم.
– شايد فيلمسازي براي من اصلا همين اتفاق است، اين كه آدم يك چيزي را توي جامعه ميبيند و دلش ميخواهد به آن بپردازد.درباره اش مستند بسازد، تحقيق كند و … مستندي كه ساختم همين طوري شد، يعني يك اتفاقي توجهم را جلب كرد كه رفتم دنبالش. يك مركز نازايي نزديك خانه ام بود و هر روز آدم هايي را كه ميآمدند و ميرفتند ميديدم. تا اين كه بالاخره يك روز خانميدست تكان داد و من سوارش كردم. توي راه با هم خيلي درباره اين مسئله حرف زديم. تحت تاثير صحبت هاي آن خانم قرار گرفتم وآن مستند را ساختم.
•سوت پايان هم با نمايش مستندي از قمرالملوك وزيري در تلويزيون شروع ميشود ودرست از همان ابتدا روايتش را مستندگونه آغاز ميكند. به سينماي مستند تعلق خاطر خاصي داريد؟
– بله سينمايي را دوست دارم كه بازتاب اتفاق هاي جامعه است و يك بخش آن شامل سينماي مستند ميشود. به نظر من سينما هرچه به زندگي نزديكتر باشد، زيباتر است.
• و اين درسينماي مستند خيلي بيشتر حس ميشود.
– بله دقيقا.
• سوت پايان برخي زيبايي هاي ظاهري سينمايي را هم ندارد، مثل طراحي صحنه كه اصلا به چشم نميآيد و گريمها هم خيلي طبيعي است.
– از همان ابتدا با همه عوامل صحبت كردم و به شان گفتم به هيچ عنوان، هيچ عنصر اضافي در كار نبايد داشته باشيم. مثلا توي خانه سحر و سامان اصلا نميبينيد چيزي خيلي منظم سر جايش قرار گرفته باشد. همه چيز شلختگي و طبيعي بودن زوجي را دارد كه گرفتارند و زياد به خانه شان نميرسند.
• يعني درواقع همه عوامل بايد جوري كار ميكردند كه اصلا كارشان به چشم نيايد و ديده نشود؟
– دقيقا! مثلا برايم گريم سعي كرديم تابستان تهران را وقتي كه آدمها گرم شان است وعرق كرده، خسته و آشفته اند نشان بدهيم. درواقع ميخواستيم اين آشفتگي راتوي گريم داشته باشيم تااين كه مثلا آدمها بخواهند خوشگل ديده شوند.
• باتوجه به اين كه فيلمنامه را هم خودتان نوشتيد و فيلم هاي زيادي هم حول وحوش مساله قصاص وجود دارد، چه وجهي از اين قضيه براي تان جذاب شد كه سراغش رفتيد؟
– همان طور كه ميگوئيد درباره اين قضيه صحبت زياد شده، ولي تم اصلي فيلم من اصلا راجع به اين موضوع نيست.موضوع اصلي اين است كه اگر ما توي سينما و كارمان با آدمي مواجه شويم كه مشكلي داشته باشد، آيا بايد درباره اش فيلم بسازيم؟ يا اگر از دست مان كاري بر بيايد برايش انجام بدهيم؟ در اين فيلم قصاص مهم نيست، چون براساس قانون، مادر بايد قصاص شود. موضوع در واقع رابطه سحرو سامان است و اين كه وقتي با ماجرايي مواجه ميشوند هر كدام عكس العمل شان نسبت به آن چيست. زن ميگويد بايد تا آن جايي كه ميتوانيم كمك كنيم و پول جمع كنيم تا بتوانيم ديه را پرداخت كنيم، ولي مرد ميگويد تو فيلمسازي، برو از او فيلم بساز شايد بازتاب بيشتري توي جامعه داشته باشد، آدم ها ببينند و بالاخره كاري از دستت بر بياد يعني قضيه انساني است نه اين كه صرفا درباره قصاص باشد.
• گفتيد فيلمسازي براي تان اينطوري است كه وقتي يك اتفاق يا مسئله اجتماعي براي تان جالب ميشود ميرويد سراغش.ايده نوشتن فيلمنامه سوت پايان چه طور شكل گرفت؟
– چهار پنج سال پيش درجشنواره لوكارنو مستند ماده 61 (مهوش شيخ الاسلامي) را ديدم كه نخستين تلنگر را زد. هميشه بايد يك تلنگري باشد كه فيلمنامه بنويسم. ديدن آن مستند دركنار اين مسئله جامعه كه ما فقط و فقط فلش هاي مان به طرف خودمان است و هر كس فقط فكر ميكند براي خودم چه كار ميتوانم بكنم، روي من تاثير گذاشت. ضمن اينكه من به وضوح اين ماجرا را ديدم. سر صحنه فيلمي بودم كه يك نابازيگر درگيري خاصي داشت و وقتي كارش تمام شد، كارگردان بدون اينكه به او يا خانواده اش كمكي بكند رهايش كردو ديگر حتي جواب تلفنش را هم نداد. آن اتفاق و ديدن مستند ماده 61 دركنار هم تلنگري براي نوشتن فيلم نامه شد.
• در سكانسي كه سحر مليحه را ميآورد خانه خودش و فيلمي را كه در زندان از مادرش گرفته نشانش ميدهد، حس اعتماد خاصي هست. سحر تنها كسي است كه جز مليحه و مادرش از حقيقت آگاه ميشود و اين آگاهي در واقع برايش مسئوليت ميآورد. واكنش سحر در مقابل پذيرش چنين مسئوليتي هم سينمايي است. سراغ بازيگرها ميرود تا با استفاده از چهره آنها بتواند از خانواده مقتول رضايت بگيرد. گويا خودتان هم چنين مواردي را تجربه كرده ايد.درباره آن تجربه ها و حالا كار كردش در فيلم تان بگوييد؟
– همه ما اتفاق هاي عجيبي راكه توي اين سالها افتاد ديدهايم. نمونه اش قضيه شهلا جاهد كه بارها آدمهاي سينمايي جمع شدند وخواستند كاري كنند كه خانواده لاله از قصاص منصرف شوند. آدم هاي سينمايي در اين جور موارد تنها كاري كه ميتوانند بكنند اين است كه از چند نفر كه قابل اعتمادند فيلم بگيرند يا اين كه آن ها را با خود ببرند تا بتوانند آن خانواده را متقاعد كنند كه ببخشند. در اين فيلم خانواده مقتول آدمهاي خيلي سختي نيستند و اتفاقا خيلي خوب پذيراي اينها ميشوند. ولي وقتي كه صحبت از بخشش ميشود، مادر خانواده به هم ميريزد كه خيلي هم پذيرفتني است. خب چه ميتواند بكند؟ بلافاصله كه نميتواند بيايد جلو و بگويد كه حاضر است ببخشد. اين مسئله خيلي سخت و پيچيده است. من از اين خيلي خوشم ميآيد كه بتوانيم سئوال هاي خودمان را در سينما مطرح كنيم و در مقابل تماشاگر را با اين سئوال مواجه كنيم كه اگر ما بوديم چه ميكرديم؟ اصلامن خودم به عنوان كسي كه فيلم را ساخته ام، اگر درآن موقعيت بودم چه كار ميكردم؟آيا آدم ميتواند واقعا چنين گذشتي كند؟ موقعيت خيلي دشواري است.
• هم زماني روايت مستند گونه تلخ فيلم با مسابقات جام جهاني تمهيد جالبي است، كه به اسم فيلم هم خيلي ربط دارد. از زمان نوشتن فيلمنامه به چنين چيزي فكر كرده بوديد يا نزديكي ساخت فيلم با مسابقات جام جهاني چنين ايده اي را به ذهن تان آورد؟
– ميشود گفت كه تقريبا در همه كشورها يكي از چيزهايي كه حرف اول را در زندگي آدمها ميزند، فوتبال است، فوتبال ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي و فرهنگي دارد، و خيلي مساله مهمي است. از ليگ برتر تا جام جهاني. جام جهاني اتفاقي است كه كشور را تحت تاثير خود قرار ميدهد. فيلمبرداري ما دقيقا بعد از جام جهاني بود. يعني آن دوران و آن اتفاق ها را گذرانديم و همان زمان هم داشتيم آخرين رتوش هاي فيلمنامه را انجام ميداديم. ناگهان به اين فكر افتادم كه آن طرف دنيا براي جام جهاني موسيقي ساختند، جشن گرفتند و… ولي اتفاق هاي ديگري هم زمان در همه جاي دنيا افتاده است، مثلا ممكن است يك زن وشوهر همان موقع طلاق گرفته باشند واين كنتراست به نظرم جالب بود.
• سوت پايان را به نظرم از چند زاويه ميشود تعريف كرد. قصاص، قضاوت، بخشش، روابط انساني و …اما حس ديگري هم از فيلم گرفتم كه شايد برايم خيلي سنگين تر از بقيه است. احساس ميكنم يك حسي از تسليم هم در فيلم هست. يعني آدمها هرچه هم كه به در و ديوار بزنند و بخواهند جلوي يك اتفاق را بگيرند، گاهي مجبورند دست هاي شان را بالا ببرند و تسليم شرايط شوند. اين حس در سكانس پاياني فيلم هم هست، جايي كه سحر لباس سياه پوشيده و دركنار مليحه پشت در زندان منتظر اتفاقي است كه نميتواند تغييرش بدهد.
– بخشي از اين ماجرا تسليم هم هست و اين كه نهايتا ما برخي چيزها را نميتوانيم تغيير بدهيم. ولي خيلي ها وقتي فيلم را ديدند پايانش اين جوري به نظرشان آمد كه شايد خانواده رضايت داده باشد.
•ولي غمي كه توي فيلم هست اجازه نميدهد كه چنين پاياني را بپذيرم.
-درست است گاهي كه با چنين مشكلي مواجه ميشويم، نميتوانيم كاري كنيم و مجبوريم با آن كنار بياييم.ولي مضمون اصلي فيلم تسليم نيست.ابعاد مختلفي دارد كه ممكن است يكي اش هم تسليم باشد.
• قرار بود درباره بازيگري تان حرفي نزنيم، اما چون خودتان در اين فيلم بازي هم كرديد ميخواهم بدانم جلوي دوربين بودن تمركزتان را براي كارگرداني نميگرفت؟
– اين كار خيلي سختي است وفشار زيادي دارد. من يك بار در فيلم قبلي ام اينكار را كرده بودم و ميدانستم قرار است كه چه فشاري را تحمل كنم و اين باعث ميشد كه بدانم چه جوري بايدمديريتش كنم. به هرحال يكي از مسائل اساسي فيلم سرمايه گذاري وتوليد بود و دائم بايد همه چيز را كنترل ميكردم، مثلا در صحنه كليه فروشي همه آن آدمها نا بازيگر بودند و من بايد يكي يكي همه آن ها را چك ميكردم و آخر سر خودم ميرفتم جلوي دوربين.
• اگر به حجم اين فشار آگاهي داشتيد، چرا دوباره جلوي دوربين رفتيد؟ چرا از بازيگر ديگري استفاده نكرديد؟ نقش را دوست داشتيد؟
– دقيقا! چون فيلم نامه را خودم نوشته بودم، نقش برايم خيلي ملموس بود و اين كه بخواهم براي يك آدم ديگر توضيحش بدهم سخت بود.
• پس نقش را براي خودتان نوشته بوديد؟
– از اول واقعا به اين موضوع فكر نكرده بودم. شايد نزديك يك سال تورج اصلاني به من ميگفت اين نقش را خودت بازي كن و من ميگفتم اصلا حرفش را نزن! از بازيگرهاي زيادي براي نقش سحر تست گرفتم ولي نهايتا همه مان فكر كرديم اگر خودم بازي كنم بهتر است.اما دفعه بعد مطمئنا اين كار را نميكنم!
• اين تصميم تان قطعي است؟
(-با خنده) قول نميدهم!
• اين اولين فيلم تان است كه اكران ميشود. چه حسي داريد؟
– حس عجيبي است. دو فيلم قبلي ام درايران اكران نشدند. البته يك شب در خيلي از كشورها اكران شد. فقط سي سينما در پاريس فيلم را نمايش دادند و اكران موفقي داشت. ولي شايد آن زمان اين جوري در مطبوعات درباره اكران هاي خارج از كشور نمينوشتند و بحث نميكردند. خيلي خوشحالم كه بالاخره با تمام سختي ها اين فيلم اكران شد. چون من انتخاب هاي زيادي داشتم. ميتوانستم با تهيه كننده هاي زيادي كار كنم و يك فيلم ديگر بسازم. ميتوانستم يك جور ديگر فيلم بسازم كه اتفاقا خيلي هم فروش كند، ولي ترجيح دادم اين فيلم را با همه سختي هايش بسازم. من دستمزد چند فيلمي را كه بازي كرده بودم براي سرمايه اين فيلم گذاشتم. با اكران اين فيلم يك جوري انگار دارم حق خودم را ميگيرم و خستگي ام در ميآيد.”