از فرح شکوهی
Rabbit Hole مروري بر فيلم
كارگردان:جان كامرون ميچل
بازيگران: نيكول كيدمن- ارون اكهارت- دايان وست- ساندرا آه
معمولا بررسي يك فيلم، بروي نكات مهمي تكيه دارد، ابتدا بروي قصه فيلم،كه چه كسي نوشته و بعد كارگرداني فيلم، سپس اديت و فيلمبرداري و بازيگري فيلم،كه در مجموع فيلمRabbit Hole از اين خصوصيات ويژه برخوردار است، چون فيلم برداشتي از كتاب پرفروش ديويد ليندسي برنده جايزه پوليتزر سال 2006 است كه تا امروز بصورت نمايش بحث انگيز و ارزشمند بارها بروي صحنه برادوي رفته و جوايز توني را درو كرده است، خصوصا كه بازيگران تاتري اش سلين بيكسون و جان اسلاتري (بازيگر)Mad Men با توانايي خاص آنرا بازي كرده اند.
با چنين سابقه اي، وقتي به ديدن فيلم ميرويم، توقع مان بالاست، كه البته كارگردان تواناي فيلم كه سابقه فيلم هايي چونShortbus وHedwig ،The Angry Inch را در كارنامه خود دارد، خوب از عهده ارائه سينماي آن برآمده است. شايد از ديدگاهي كارگردان قدرت تراپيست بودن خودرا هم بكار گرفته، تا مفهوم فيلم خود را نشان بدهد.
قبلا در زمينه مرگ و كشته شدن بچه ها و ضربه كاري آن به خانواده، فيلمهايي چونGrams 21 با شركت شان پن و Reservation ديده ايم كه فيلم هاي قابل ارزشي بودند، حالا فيلمRabbit Hole با قصه قرص و محكم خود، از قافله عقب نمانده است، قصه پدر و مادر نسبتا خوبي كه پسر 14 ساله شان بدنبال فرار سگ شان از خانه، به خيابان ميدود و زير اتومبيل ميرود، حادثهاي غمانگيز كه حتي به بيرون راندن سگ خانه نيز منجر ميشود از سويي ميان زن و شوهر نوعي حالت حمله، قهر، سردي مطلق موج ميزند.
نيكول كيدمن بازيگر تواناي سينما، در نقش >بكا<مادر پسرك نه تنها خود را كانديداي اسكار كرده بلكه با بازي حساب شده خود تماشاگر را تا پايان تحت تاثير قرار داده، مادري كه حاضر نيست در هيچ شرايطي با اين حادثه كنار بيايد، هيچ چيز او را التيام نميبخشد، روان درماني انفرادي و حتي جمعي در كنار پدر و مادرهايي چون خود نيز او را آرام نميكند، او با همه درحال جنگ است، به زمين وزمان خشم دارد، حتي رابطه زناشويي خود را فراموش ميكند، شوهرش هويي(ارون اكهارت) چون يك روبات از سر كار به خانه ميآيد و در فضاي سرد و يخزده و سكوت كشنده خانه، سر ميكند تا فردا از راه برسد و از قفس آزاد شود.
>بكا< همدردي و توصيهها وهشدارهاي هيچكس، حتي مادرش را نميپذيرد، صبر و تحمل بي پايان شوهرش را درك نميكند، او يك دنده وخشمگين بر صندلي حاكميت خود تكيه داده است، همه لباسها و نشانه هاي پسرش را حفظ كرده است و در همه زواياي خانه بدنبال او ميگردد.
با وجود اينكه سالها از مرگ پسرشان ميگذرد، هنوز آن هاله از عزا و اندوه برخانه سايه دارد. هويي(اكهارت) بمرور كلافه ميشود، او مرد خانواده است، وفادار وصبور، بطوري كه در برابر وسوسه عشقي يك همكار نيز ميايستد، در نيمه راه بر ميگردد، ولي براستي چه زماني اين اندوه سياه پايان ميگيرد؟ بخش مهمي از فيلم در ميان ابرهاي سياه اين اندوه، دلگير است، ولي واقعي و متاثركننده است، تا نقطه اوج قصه فرا ميرسد، همه چيز درلبه تيغ يك تصميم گيري قاطعانه قرار ميگيرد.
بجرات بازي نيكول كيدمن در فيلم، درخشان ترين بازي او در طي سالهاي اخير است، او چون نور درخشنده اي همه بازيگران را: ارون اكهارت، ساندرا آه، دايان وست در نقش مادرش را تحت تاثير قرار ميدهد.
فيلم جدي و قابل تفكر، با كارگرداني و بازيهاي خوب، فيلمبرداري شده است.