فريبا از ونكوور نامادري من، فرشته اي روي زمين توي هواپيما،من مرتب گريه ميكردم و پدرم هرچه خوراكي جلوي دستش بود،توي حلقوم من ميكرد، تا من ساكت باشم، من آغوش مادرم را ميخواستم، چون … Read more about نامادري من، فرشته اي روي زمين
قصه 5 خواهرشوهر من
قصه 5 خواهرشوهر من ژاله از شمال كاليفرنيا اولين روزهايي كه با منصور آشنا شدم، باديدن تصويري كوچك از 5 خواهر جوان ودر عين حال زيبايش بروي آينه اتومبيل، با كنجكاوي پرسيدم چه صورت مهرباني … Read more about قصه 5 خواهرشوهر من
برايم نوشت هيچگاه از عاشقي دست نميكشم-1235
تهمينه از لندن برايم نوشت هيچگاه از عاشقي دست نميكشم من و هژير در يك كوچه بزرگ شديم، وقتي من 15 ساله شدم، هژير 19 ساله بود، هر دو چشم بروي هم داشتيم، ولي تا روزي كه دست هاي يكديگر را … Read more about برايم نوشت هيچگاه از عاشقي دست نميكشم-1235
جنگ 5 ساله طلاق
سابرينا از كاليفرنيا جنگ 5 ساله طلاق وقتي من و پژمان با هم آشنا شديم، هر دو بدنبال يك زندگي آرام و پر از تفاهم بوديم، هر دو بعد از حدود 15 سال تحصيل و كار مداوم، خسته از زندگي بقولي مجردي … Read more about جنگ 5 ساله طلاق
در پي كودكي هاي گم شده دخترم -1236
در پي كودكي هاي گم شده دخترم مازيار ازشمال كاليفرنيا من و هژير در يك كوچه بزرگ شديم، وقتي من 15 ساله شدم، هژير 19 ساله بود، هر دو چشم بروي هم داشتيم، ولي تا روزي كه دست هاي يكديگر را لمس نكرديم و … Read more about در پي كودكي هاي گم شده دخترم -1236
وصيت نامه تكان دهنده پدر
دكتر ميترا از لندن: وصيت نامه تكان دهنده پدر از اولين روزي كه خود را شناختم، پدرم را بسيار جدي و سختگير، درعين حال خوش قلب و انساندوست ديدم، ما با 5 برادر و 4 خواهر، درحقيقت يك خانواده … Read more about وصيت نامه تكان دهنده پدر
يك معجزه زندگي مرا نجات داد-1237
مينو ازشمال كاليفرنيا يك معجزه زندگي مرا نجات داد من اصلا در انديشه عشق و ازدواج نبودم، تا روزي كه بهزاد وارد زندگي من شد، بهزاد به گفته خودش 10سالي بودكه از ايران و خانواده دور مانده و بقولي دلش … Read more about يك معجزه زندگي مرا نجات داد-1237
1051 -شوهرم مرا در ايران ممنوعالخروج كرد
شوهرم مرا در ايران ممنوعالخروج كرد آن لحظه كه در فرودگاه مهرآباد فهميدم اجازه خروج ندارم و بايد چون زنداني در ايران بمانم و حسرت زندگي قشنگي را كه سالها در خارج ساختهام از دور بكشم، همه وجودم … Read more about 1051 -شوهرم مرا در ايران ممنوعالخروج كرد
دخترها وزنهاي آرزومندي بودند-1238
تورج از لوس آنجلس قربانيان من، دخترها وزنهاي آرزومندي بودند هر شب با كابوس هاي هولناكي از خواب ميپريدم،درون خانه ام ساعتها راه ميرفتم، يك ليوان ودكا مينوشيدم، تا دوباره به خواب بروم، ولي … Read more about دخترها وزنهاي آرزومندي بودند-1238
1052 -دلواپسي و درد و رنج
3 سال ونيم دلواپسي و درد و رنج الهام از نيويورك بعد از 3 سال ونيم درد و رنج و دلهره و دلواپسي، سرانجام به واقعيت بزرگي پي بردم، و خود را از اين زندان رها ديدم! 5 سال پيش بود كه هوشنگ به … Read more about 1052 -دلواپسي و درد و رنج
یادداشت سردبیر-1239
نيما از كانادا: سوختم وخاكستر شدم همسرم فهيمه 3ماهه حامله بود، وقتي جنگ ايران و عراق آغاز شد، من چون هزاران جوان ديگر در جنوب راهي جبهه شدم، به فهيمه گفتم خيلي زود بر ميگردم و با هم راهي تهران … Read more about یادداشت سردبیر-1239
053 -چند صد هزاردلاري كه از غيب آمد
مريم از نيويورك چند صد هزاردلاري كه از غيب آمد از اولين روز آشنايي با فرهاد، فهميدم كه او بدنبال يك پول بادآورده است! پول و ثروتي كه يكباره زندگي او را دچار تحول و دگرگوني كند و سرانجام او به آرزوي … Read more about 053 -چند صد هزاردلاري كه از غيب آمد
یادداشت سردبیر-1240
شاهين از نيويورك: بچه ها ما را بخشيده بودند! روزي كه من و همسر و 4 پسر ودخترمان به امريكا آمديم، بچه ها در سنين 2 تا 9 ساله بودند، قرار گذاشتيم آنقدر به پايشان عشق بريزيم وآنقدر مراقب شان … Read more about یادداشت سردبیر-1240
055 -به اتهام تجاوز به همسرم دستگير شدم
به اتهام تجاوز به همسرم دستگير شدم لحظه اي كه افسر پليس به دستم دستبند زد، حيران مانده بودم، باورم نميشد روزي با چنين اتهامي دستگير شوم و شاكي نيز همسرم باشد، همسري كه روزگاري عاشق من بود من … Read more about 055 -به اتهام تجاوز به همسرم دستگير شدم
یادداشت سردبیر-1241
سامان از نيويورك: دروازه اي از بهشت در خانه كوچك ما ديشب من و همسرم از لاي در پدرومادرم را در اتاقشان تما شا ميكرديم، دو موجود نازنيني كه پر از عشق و صفاو مهر بوده و هستند، دو موجودي كه بمن ياد … Read more about یادداشت سردبیر-1241
056 مردي كه براي شكار به ايران ميرفت
مردي كه براي شكار به ايران ميرفت "رضا" براي شكار سالها به ايران سفر ميكرد، خيلي از دوستان نزديك و فاميل و آشنايان نيز از ماجرا با خبر بودند، ولي همه مهر سكوت بر لب زده و برخي نيز از ديدگاه … Read more about 056 مردي كه براي شكار به ايران ميرفت
یادداشت سردبیر-1242
با تكيه به عشق ايستاديم من در يك خانواده ثروتمند بدنيا آمدم، پدرم بدلايلي كه هيچگاه بر من روشن نشد،درست 5 سال بعد از انقلاب ثروتمند شد. البته من وقتي بدنيا آمدم، همه خانواده درناز و نعمت بودند … Read more about یادداشت سردبیر-1242
057 دوقلوهاي شيرينچه ها كه نكردند؟-مهدی ذکائی
دوقلوهاي شيرينچه ها كه نكردند؟ سعيد از كاليفرنياي جنوبي آنها دوقلوهاي شيريني بودندكه زندگي را بر من و برادرم تلخ كرده و كار را به جايي رساندند كه برادر كوچكترم دوبار دست به خودكشي زد! ماجرا … Read more about 057 دوقلوهاي شيرينچه ها كه نكردند؟-مهدی ذکائی