پرستو از:آلمان من خواهر 40 ساله ام را که شدیدا اسیر سرطان بود، با هر زخمتی به آلمان آوردم، با این اندیشه، که او را از طریق پزشکان و کلینیک … Read more about ۱۸۴۳ – فرشته ها به یاری آمدند
۱۸۳۵ – در تاریک ترین لحظه، یک معجزه رخ داد
ارژنگ از استرالیا من 39 سال با مینا همسر اول خود زندگی کردم، از او صاحب 3 فرزند و 3 نوه شدم، ولی راستش بدلیل اینکه سالها مینا با من رفتاری … Read more about ۱۸۳۵ – در تاریک ترین لحظه، یک معجزه رخ داد
۱۸۳۳ – او مادر نبود، شیطان در لباس مادر بود
من و دو خواهر دیگرم سمیرا و مهرانا، از همان کودکی شاهد رفتار و کردار عجیب مادرمان بودیم. اینکه می خواست در هر محفل و مجلسی بدرخشد و لباس هایی می پوشید که جلب توجه مردها را می کرد و سبب خشم پدرمان می … Read more about ۱۸۳۳ – او مادر نبود، شیطان در لباس مادر بود
۱۸۳۲ – تیم نجات شیلا به سوی پاناما پرواز کرد
سوزان از: کالیفرنیا شیلا دوست مشترک دوران نوجوانی ما، به جرأت از زیباترین زنانی که ما تا امروز دیده ایم. شیلا از یک مادر زیبا و پدر خوش چهره … Read more about ۱۸۳۲ – تیم نجات شیلا به سوی پاناما پرواز کرد
۱۸۲۷ – یک روز خودم را در میان هوم لس ها دیدم
داوود از نیویورک همسرم مینا، زن مهربان و مطیع و نجیبی بود، ولی متاسفانه در فرهنگ ایرانی، گاه اینگونه زنها را جدی نمی گیریم، حتی آنها را بی دست … Read more about ۱۸۲۷ – یک روز خودم را در میان هوم لس ها دیدم
۱۸۱۳ – خواستگارجنتلمن چه نقشه ها داشت
مرجان از لس آنجلس جهانگیر همسایه دیوار به دیوار برادرم، در یک مجموعه ساختمانی در منطقه شرمن اوکس لس آنجلس بود. دو سه بار درون آسانسور و یکی دو … Read more about ۱۸۱۳ – خواستگارجنتلمن چه نقشه ها داشت
۱۸۱۱ – ! خبر تکان دهنده درباره مادرم
مهران از ساکرامنتو از سر کارم خسته و کوفته به خانه آمدم، جای همسرم لاله و بچه ها خالی بود، آنها برای یک سفر دو هفته ای به کانادا نزد عمویم … Read more about ۱۸۱۱ – ! خبر تکان دهنده درباره مادرم
۱۸۱۰ – بچه ها را برای فروش به پاکستان برده بود
صنم: از واشینگتن دی سی آن سالی که من و شوهرم سنجر، ایران را ترک کردیم، خواهرم فرناز 16 ساله بود؛ با وجود اصرارمن، پدرم اجازه نداد با ما راهی … Read more about ۱۸۱۰ – بچه ها را برای فروش به پاکستان برده بود
۱۸۰۷ – ! توطئه یک دوست
یاس از جنوب کالیفرنیا از روزهای نخستین که وارد آمریکا شدیم، جمشید شوهرم بدنبال دوستان قدیمی خود رفت و خیلی زود دور هم جمع شدند و در هفته دو … Read more about ۱۸۰۷ – ! توطئه یک دوست
۱۷۹۳ – با درد و رنج بزرگ شدم، حتی فرزندم را هم از من گرفتند
فریبا از شمال کالیفرنیا 20 سال پیش که به آمریکا پا گذاشتم، نه آشنا و فامیلی داشتم و نه این سرزمین را خوب می شناختم. من که در ایران زیر دست یک پدر شکنجه گر و سنگدل، همه کودکی ام را کتک خوردم، بخاطر … Read more about ۱۷۹۳ – با درد و رنج بزرگ شدم، حتی فرزندم را هم از من گرفتند
۱۷۹۲ – برای یافتن پدر و مادرم به ایران رفتم
مهران از: نیویورک دریک خانواده ثروتمند، دنیای اطراف خود را شناختم، پدر ومادرم همه اسباب بازیهای دنیا را دور و برم جمع کرده بودند. مادر بزرگم به هر بهانه ای ، یک شکلات در حلقوم من می کرد، پدر بزرگم مرا … Read more about ۱۷۹۲ – برای یافتن پدر و مادرم به ایران رفتم
۱۷۹۱ – !مأموریتی برای این مرد 3 زنه
شیدا از: لس آنجلس 4 سال پیش با ژاله دوستم توی کوچه پس کوچه های دان تاون لس آنجلس، بدنبال لباس ها و کفش ها و خلاصه کادوهای ارزان می گشتیم، تا به دوستم که راهی ایران بود بسپاریم، چرا که من 8 خواهر و دو … Read more about ۱۷۹۱ – !مأموریتی برای این مرد 3 زنه
۱۷۹۰ – فرشته من از راه رسید
آریانا از: نیویورک قرار بود پدرم همه ما را با خود به نیویورک ببرد، چون 8 سال در آن شهر زندگی کرده بود و بقولی با زیر و بم آن آشنا بود. … Read more about ۱۷۹۰ – فرشته من از راه رسید
۱۷۸۹ – فرشته ای در لباس دشمن
یاس از: لس آنجلس من و جاوید با عشق با هم ازدواج کردیم، هر دو یک دوره نامزدی نافرجام را پشت سر گذاشته بودیم، هر دو قصد داشتیم از ایران خارج … Read more about ۱۷۸۹ – فرشته ای در لباس دشمن
۱۷۸۸ – مأموریتی برای نجات پدر و مادر اسیرم
افشین از: نیویورک من که از ایران بیرون می آمدم، هنوز پدرم سرحال و پر انرژی بود. 3 برادر و یک خواهرم، هنوز درخانه و زیرسایه پدر بودند وهمه … Read more about ۱۷۸۸ – مأموریتی برای نجات پدر و مادر اسیرم
۱۷۸۷ – ناگهان با دو فرزند در ترکیه تنها شدم
مهرنوش از ترکیه خوب به یاد دارم، 20 سال پیش بود. من به اتفاق شوهرم شهریار و پسر 9 ساله ام فرید و دختر 11 ساله ام گلی وارد ترکیه شدیم، همه … Read more about ۱۷۸۷ – ناگهان با دو فرزند در ترکیه تنها شدم
۱۷۸۶ – صدایی از میان اقیانوس ها
مهرداد : این ایمیل شاید عجیب ترین ایمیلی باشد، که در طی 35 سال گذشته دریافت کرده اید، ولی مطمئن باشید از آغاز تا پایان این ماجرا، حقیقت محض است … Read more about ۱۷۸۶ – صدایی از میان اقیانوس ها
۱۷۸۵ – برادری که ناجوانمرد بود
مجید از نیویورک روزی که من درجمع خانواده از روشنک خواهر بهترین دوستم حرف زدم، بهرام برادر بزرگم گفت دهها دختر خوشگل تر و اصیل تر، در اطراف ما … Read more about ۱۷۸۵ – برادری که ناجوانمرد بود